نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها _ آقا سید مهدی میرداماد

روضه و توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها _ آقا سید مهدی میرداماد

ای تو در دل، مزار تو در قم وی حریم تو قبلۀ هفتم قرصِ نانی ز مطبخت خورشید دانه‌ای از کبوترت انجم باغ خلقت ز عطر تو خرم ملک هستی به بحر جودت گم هم تو آباء سبعه را بانو هم تو بر امّهاتِ اربعه، امّ ما گدا، تو کریمۀ عترت ای کرم قطره جود تو قُلزُم گریه و عجز و ناله، عادَتُنا عفو و جود کرم، سَجّیَتُکم از حریم تو می‌رسد شب و روز نور بر هشت خلد و نُه طارم نه عجب گر کند به مدح تو صدق هَل اتی، قدر، یُذهبُ عَنکم میوۀ قلبِ موسی جعفر مونس جان حجت هشتم این که رخت از مدینه بربستی اینکه از ساوه آمدی در قم بود آیینۀ دلت را نقش از کلام خوش امام ششم که تجلّی گه قیام، قم است حرم یازده امام، قم است ای تجلّی گه خدا دل تو گل توحید رُسته از گل تو نخل طوبای موسی جعفر علم و فضل و کمال حاصل تو همه اسرار این جهان وجود مثل آیینه در مقابل تو نه همین اهل قم گدای تواَند که همه عالمند سائل تو بوده از کودکی عیان به همه علم تو، فقه تو، مسائل تو وحی منزل نزول یافت به قم شد چو آن خاک پاک منزل تو علمای بزرگ فقه و اصول همه زانو زده به محفل تو اهل قم سر بر آسمان بردند به عنایات و لطف کامل تو شهر قم کوچه کوچه از در و بام غرق گل شد به خاطر دل تو گل چه باشد قسم به حق خدا جان ما هم نبود قابل تو سر و پای برهنه، جان بر کف اشعریّون به گرد محمل تو دوستان را چراغ دل روشن کور شد چشم خصم غافل تو با ورود تو در مدینۀ قم تافت نور خدا به سینۀ قم اهل قم، سرفراز و مفتخرند پیرو عترت پیامبرند اهل قم، گر ز جان خود گذرند از شما خاندان نمی‌گذرند اهل قم، در کلاس مکتب عشق از همه خلق سرفرازترند اهل قم، در حمایت از عترت همه همدست و یار یکدگرند اهل قم، در ریاض مهر علیa همگان برگهای یک شجرند اهل قم، روز میهمانداری میهمان را چو جان خود شمرند اهل قم، کی چو اهل شام به ظلم میهمان را سوی خرابه برند اهل قم، کی چو کوفه مهمان را با لب تشنه سر ز تن ببرند اهل قم، گر یتیم را بینند تا ابد اشک ریز و نوحه گرند اهل قم، فخر عالمند همه شعلۀ شعر «میثمند» همه شاعر : استاد غلامرضا سازگار .  . گرچه از دوریِ برادر خود ذره ذره مریض تر می شد عوضش میهمان مردم قم لحظه لحظه عزیزتر می شد تا بیایی تبرکی ببرند همه درهای خانه ها وا بود در میان اهالی این شهر سر مهمانی تو دعوا بود خوب شد پرده هایِ محمل تو هر کجا رفته ای حجابت شد خوب شد با محارمت بودی زانویی خم شد و رکابت شد *بی بی جانم .. روزی که اومدی به قم، یه نامحرم اجازه نداشت دورِ محملت حضور پیدا کنه و عبور کنه ..* آب پاشیده اند و خاکِ مسیر ذره ای روی چادرت ننشست رد نشد ناقه‌ی تو از بازار محمل چوبی‌ات سرت نشکست کوچه ها ازدحام داشت اما سرِ این شهر رو به پایین است می روی کوچه کوچه می گویی ضربِ شامی عجب سنگین است میرسی و حواس مردم هست آب هم در دلت تکان نخورد از کنارِ خرابه رد نشوی یا نگاهت به خیزران نخورد دختری بود با شما یا نه؟ که اگر بود غصه ای کم داشت جای زنجیر و خار و نامحرم گرد خود چند چشم محرم داشت *تاریخ میگه وقتی حضرت رو تو خانه‌ی موسی ابن خزرج منزل دادن، وقتی تو گل محله‌های شهر سکنی دادن .. تاریخ قم میگه اجازه ندادن تو این هفده روزی که بی بی تو بسترِ بیماری بود یه نامحرم از تو کوچه رد بشه .. بی بی جان :* معجرت احترام خود دارد چه خیالی اگر برادر نیست روی سرهایشان طبق آمد ولی اینبار روی آن سر نیست *طبق آوردن، اما تو طبق ها گل بود، آینه بود،‌قرآن بود .. اما کربلا .. * آه بیماری و همه بیمار شهر قم شد مریضِ روضه‌ی تو حرف دختر شد و دلت لرزید شده وقت گریز روضه‌ی تو عمه اش گفت خوب شد خوابید چند شب بود تا سحر بیدار کمکم کن رباب جایِ زمین سر او را به دامنت بگذار آمد از بین بازوان سر را تا که بردارد عمه اش ای داد یک طرف دخترک سرش خم شد یک طرف سر به روی خاک افتاد شاعر : حسن لطفی