نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _حاج مجتبی رمضانی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _حاج مجتبی رمضانی

"صلی الله علیک یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ یا بنتَ محمدٍ یا قرَّةَ عینِ الرَّسول یا سیدتنا و موْلاتنا إنا توَجهنا وَ استشفعنا وَ توَسلنا بکِ إلى اللَّه و قدَّمناک بین یدیْ حاجاتنا یا وَجیهةً عندَ اللَّه اشفعی لنا عندالله" آمدم‌ تا كه عزادار تو مادر باشم بين روضه ز مصيبات غمت تر باشم *باید بلند ترازمحرم گریه کنی، برای خانمی که کسی براش گریه نکرد، اگر کسی هم گریه کرد میومدن گلایه میکردن* آمدم‌ پشت در خانه ی تو منتظرم تا كه اذنم بدهی سائل اين در باشم *خوبه آدم اگه میخواد دستش و دراز کنه دَرِ این خونه دراز کنه، خوبه آدم اگه میخواد گردنش رو کج کنه اینجا کج کنه خوبه آدم اگه میخواد التماس کنه اینجا التماس کنه، آره گدایی اگه بلد باشیم این خونه خونه ای نیست جواب رَد بده، عروس و داماد سیده زنان عالم سوار بر مرکب شب ازدواج... عروس و داماد دارن میان خونه، یه زنِ سائلی اومد جلو به حضرت صدیقه گفت: به من کمک کنید، من نیازمندم... چی نیاز داری؟ من لباس مناسب ندارم، گفت :بیا دَرِ خونه بهت میدم، اومد دَرِخونه لباس عروسیش رو بهش داد، سائل رفت، شبِ بعد پیغمبر اومد دید فاطمه لباس قدیمیِ تنشه، دخترم چرا لباس نو عروسی تنت نیست؟ روز اول زندگیته... گفت: بابا شما درتفسیر آل عمران فرمودین: اگه میخوای انفاق کنید همون چیزی که دوست دارید انفاق کنید،منم این لباس رو دوست داشتم...* خادم و بانی مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکر باشم آبرويی كه نه حتی بخدا، رويی نيست با نگاه تو مگر آدم ديگر باشم *غیر از اینکه خودت عوضم کنی من عوض نمیشم، مادر برام دعا کن،مادر...* مگر اين نيست كه مصداق گل ياس تويی دوستدارم كه ازاين عطر معطّر باشم طی اين سال اگر روضه ای از تو خواندم خواستم فاطميّه فاطمه ای تر باشم *قربون اون گُلی که گلابش روگرفتن، برو بپرس از بزرگترات ببین چه جوری گلاب میگیرن... هیزم آوردن درخونه...* به دستای آتیش، دری گُر گرفته پایِ نحس شعله، به چادر گرفته علی مات و مبهوت، نگاهش به در بود در از جا شکست و هنوز شعله ور بود غرور علی، پهلوی فاطمه درِ خونه و بار شیشه شکست دل و حُرمت و قامت و هیبتِ یه مردی برای همیشه شکست نه بی رحمیِ میخ، نه آتیش و دود نه سنگینی در، به مویی که سوخت به خونِ رو دیوار میسوزه هنوز دل فضه از آرزویی که سوخت *برخلاف تصور خیلی ها، ما تو روضه ی هجوم، حرفی از بازو و پهلو نمیرنیم چرا؟ چون بی بی هم حرفی از بازو و پهلو نزد، تاچشماش رو باز کرد، صدا زد: فضه! علی روکجا بردن؟... گفتم: به جای بازو و پهلو بی بی دو تا درد دیگه داشت، اول غربت امامش، صدازد یافضه! ،فضه بچم رو کشتن... به دستی که بستن، به یاسی که پژمرد چقدر ذوالفقارِ علی خونِ دل خورد نه دستار زردی، نه همدم نه یاری غم و درد حیدر، عجب روزگاری به داغی که آتیش روی در گذاشت به آهی که مسمار روی در کشید به نثرِ روایتِ زنی پا به ماه جلوی چشمِ پربسته ای پرکشید پسر پیش چشمِ پدر شد شهید پرستار مادر شده دختری گل ازغنچه و شعله از میخ در خجالت کشید همسر ازهمسری *انشاءالله هیچ مردی خجالتِ زن و بچه نکشه... بین در و دیوار صدازد : "یافضةُ خُذینی"...میگه: فضه صدای ناله ی فاطمه رو نشنید، حدس میزنم چند تا دلیل داشته باشه، اول اینقدر ازدحام زیاد بود، اینقدر سر و صدازیاد بوده، خوب چهل نفرم باشن هر کدوم دادم زده باشن صدا به صدانمیرسه، اما احتمال دلیل دوم، زبانم لال، سیدا! ببخشید من رو... دلیل دوم دیگه بی بی نایی نداشت، آخه پهلو شکسته، دیگه نایی نداره... اما دلیل سوم بازم خاک به دهانم، شاید دلیل اینه که خانم عمداً داد نزد چون مشکلش زنونه بود، بیشترازاین نمیتونم بازکنم روضه رو... میگه: فضه صدارو نشنید، علی صدازد: فضه! خانم داره صدات میزنه..."و صاح امیر المومنین بفضه یا فضه مولاتک فاقبلی منها ما تقبله النسائ فقد جاءها المخاض"یعنی: فضه! خانم باهات کار داره... فضه! شاید بخاطر لگد درد زایمان گرفته!... پدرا! آی پدرا! آی پدرا! مردای باغیرتِ توخونه ها سوال ازمنه، جوابش با شما یه چیزی بگید شمارو به خدا شده تا به حال کسی خونتون رو بسوزونه شده خانوم خونت میونِ آتیش بمونه تا حالا شده کسی دَرِ خونت رو بشکونه توباشی توخونه به زور بیان تویِ خونه *دستات رو بیار بالا، ناله بزن: یا زهرا...* .