حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج محمد رضا طاهری

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج محمد رضا طاهری

وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من همه ی عمر گرفتار بلا باشم من شک ندارم همه ی خواسته تو این است لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من تا زمانی که دلم خانه ی این و آن است جا ندارد که پذیرای شما باشم من چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی همه عمرم خجل از روی شما باشم من کاش میشد به دل و جان بکشم نازِ تو را یارِ تو مثل امام و شهدا باشم من کاش میشد که به همرا تو یک فاطمیه میهمان حرم کرب و بلا باشم من جانِ آن مادر غم دیده و بیمار بیا به گرفتارِ میان در و دیوار بیا یا صاحب الزمان... . . روایت داریم هر شب جمعه که ابی عبدالله مدینه بود ... کنار قبرستان بقیع زیارت برادرش امام حسن می رفت... چه امام حسنی قربونش برم... همه ی این شبا یه طرف ... شب دوم که میشه، خودِ حضرت زهرا دعاتون می کنه...چشمی که برا غربت امام حسن گریان باشه، گریان وارد محشر نمیشه ... الهی بمیرم براش ... مگه میشه اینقدر کسی غریب باشه ؟ حتی دوستانش وقتی بِهش سلام میکردن میگفتن: "اَلسلامُ علیک یا مُذِّلَ المؤمنین" غصه، مظلومیت، همین بس این همه سال بعد امیرالمؤمنین می نشست پایِ منبرا...خطبای ملعون، روی منبر می رفتن مولا علی رو لعن می کردن، دشنام می دادن ، بی ادبی می کردن ...فقط نوشتن یه جا امام حسن از جا بلند شد دیگه طاقت نیاورد، وقتی مُغیره ی ملعون رفت بالای منبر ...تا اومد بی ادبی کنه امام حسن بلند شد فرمود : نانجیب تو دیگه بنشین گمان میکنی من از یادم رفته، اون روز تو کوچه با مادرم چه کردی؟ اون صحابی آقا رو دید گفت: آقا من باباتون رو هم توی این سن دیدم اینقدر سر و روش سفید نشده بود که سر و روی شما اینقدر سفید شده؟ حضرت فرمود : آن چیزی که من دیدم اگه بابام هم دیده بود بدتر از این روز من می شد... حالا میخوام از اون روز امام حسن برات بگم:...* بی تاب و تبِ خسته حالی بود سخت گیرِ شکسته بالی بود چادرش بین کوچه، پا خور شد بسکه از غم قدش هِلالی بود با مادرم رفتیم مسجد رسول الله جای بابا چقدر خالی بود از دل آهی کشید و با گریه خطبه هایش همه سئوالی بود نفسش بارِ لخته ی خون داشت سوزِ آهش در آن حوالی بود خطبه اش جاودانه بر می گشت با قباله به خانه بر می گشت آه! ظلم سقیفه بی حد شد غیرتیان! راه کوچه به آیینه سد شد همه ی نور و چنگِ تاریکی اتفاقی که باب خواهد شد ضربِ دست چپش زبان زَد بود زدنِ سیلی اش زبان زَد شد هر قدر روی پا پریدم باز دستِ سنگینش از سرم رد شد بعد از آن راه خانه تا مسجد طولِ یک خطِ سرخ مُمتد شد آنقدر به غرور من برخورد حسنش کاش از غمش می مُرد *تا همین جا هم بسه، اما شبِ امام حسن ان شاءالله حقش رو ادا کنیم...* چه بگویم که زار و مضطر گشت قد کمان بود و قد کمان تر گشت در مسیرِ عبورِ عابرها ریخت نیلوفری که پرپر شد "فَرَفَسَها بِرِجلِهِ..." ای وای آنقدر دورِخویش مادر گشت هر قدم چشم او سیاهی رفت وسط کوچه موقع برگشت زخم هایش دوباره سر وا کرد مرگ خود از خدا تمنا کرد *برای این روضه بهترین روضه همون روضه ای است که خودِ امام حسن در عالم رؤیا به عَبدُالزَهرا فرمود: عَبدُالزهرا! اگه میخوای روضه ی ما رو بخونی این طوری که من میگم بخون:روضه ی ما اهل بیت اون ساعتی بود که دستم توی دستِ مادرم بود..خوشحال از مسجد داشتم برمی گشتم ..یه وقت نانجیب اومد جلو راهمونرو سد کرد ... عَبدُالزَهرا یه ضربه به مادرم زد اما دو گونه ی مادرم کبود شد... . . *ابی عبدالله پای بستر امام حسن داره میگه:...* از تو کوچه ها بگو زِ غصه هات برای ما بگو بذار یکم دلت سبک بشه چرا تو ساکتی؟ چرا بگو؟ از تو کوچه ها بگو بگو چرا موهات سفید شده چرا همش به زیر لب میگی تو کوچه مادرم شهید شده بگو تو کوچه چی دیدی؟ کی راهتون رو سد کرده؟ بگو که کی غرورت رو لگد کرده ؟ وای مادرم! بمیرم برات ... *یهو بغض امام حسن وا شد گفت : داداش!...* بد به مادرم گذشت می دونی چی برابرم گذشت دیدم که دستِ سنگینش اومد یه دفعه از روی سرم گذشت خیلی سخت گذشت داداش نشد که هیچ کاری کنم براش با غیظ و کینه هی لگد میزد می گفتم هی با التماس یواش مسیر خونه رو با اشک به مادرم نشون دادم خاکای چادرش رو من تکون دادم وای مادرم! بمیرم برات ... *دید ابی عبدالله خیلی مضطره ..خیلی داره گریه میکنه... هر کی گریه می کرد هیچ اعتراضی نکرد اما تا دید حسین داره گریه میکنه... گفت : من فدات بشم حسین فدای آهِ غرقِ سوزِ تو تو کوچه خیلی سخت گذشت ولی نمیشه روزی مثلِ روزِ تو رویِ زمینِ پیکرت میان برا بریدنِ سرت داره می بینه غارتِ تو رو رو تلِ زینبیه خواهرت یکی اومد برایِ سر یکی برایِ انگشتر پیروهنش رو هم بردن پیشِ مادر غریب مادر، حسینم!... حسین... .