نمایش جزئیات

سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _حسین سیب سرخی

سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها  _حسین سیب سرخی

بگو هنوز امیدی مونده بگو هنوز میمونی پیشم نگو دل از علی بریدی بدونِ تو آواره میشم

تنها دردم اینه یادمه که یه نانجیب با کینه یه جوری با لگد درُ میکوبید جلو چشام شکسته شد آیینه ..

تویی یاس جوون حیدر یعنی میشه پشتِ در ، بارون بباره هنوز دستات داره میلرزه حسن تو یه لحظه ، آروم نداره

«نرو زهرا، زهرا زهرا ..» ــــــــــــــــــ وقتی که رو ازم میگیری حق بده که دووم نیارم تو رو چهل نفر کشیدن چجوری باز به روم نیارم

پیکرت میسوزه جلو چشام بال و پرت میسوزه گناه محسنت چی بود پشت در میون شعله پسرت میسوزه ..

امون از این آتیش و هیزم از خنده‌های تلخ بین مردم دیگه بودنِ تو خیاله نفس کشیدن من بی تو محاله

«نرو زهرا، زهرا زهرا ..» ــــــــــــــــــ غم دلم یکی دو تا نیست داره میسوزه حاصل من به کی بگم راز دلم رو خوردی زمین مقابل من

پشت در شد غوغا اینا زن و مرد سرشون نیست زهرا باورشم سخته توی آتیشی مگه میشه آتیش بگیره دریا ..

هنوز دشمن داره میخنده آتیش به چادرِ تو دخیل میبنده خونه پر آتیشُ دوده زهرا بگو صورتت چرا کبوده

«نرو زهرا، زهرا زهرا ..» ــــــــــــــــــ من صف اول هر غزوه به میدان رفتم ولی اندازۀ تو زخم ندارم زهرا چقدر پیر شدی خانم هجده ساله حق بده تاب ندارد دل زارم زهرا

خزان رسید و به گلزار من شرار انداخت رسید هیزم و آتش به شاخسار انداخت دَری که ساختم آخر به من خیانت کرد گرفت آتش خود را به روی یار انداخت میان معرکه سلمان خداش خیر دهد دوید و زود عبا را رویِ نگار انداخت خودم ز سینه ی او میخ را در آوردم ببین مرا به چه کاری که روزگار انداخت عقب کشید و به دیوار خورد و در پیچید شیار در به روی پهلویش شیار انداخت زن جوان مرا می زدند نامردها مدینه فاطمه ام را در احتضار انداخت و یک غلاف که دست چهل نفر چرخید و دست فاطمه را عاقبت ز کار انداخت چقدر چادر زهرا به پاش می پیچید زن مرا وسط کوچه چند بار انداخت همین که دست به معجر گرفت طوفان شد صدا که زد همه را یاد ذوالفقار انداخت از آن به بعد که برگشت فاطمه ، زینب دو گوشواره ی خود را دگر کنار انداخت تو را غلاف که انداخت حسینت هم ز روی اسب نیفتاد ؛ نیزه دار انداخت

شاعر : محمد جواد پرچمی

.