نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج مجتبی رمضانی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها  _ حاج مجتبی رمضانی

قدم برمیداشتم به شوق قدم هاش فدک توی دستش فلک زیر پاهاش *با مادرت رفتی بیرون تاحالا؟...* تمام مسیر و به من بود حواسش برام مِهر مادر یعنی عطر یاسش حوالی مغرب به وقت غروب از اون کوچه تا خونه راهی نبود دل سنگِ این کوچه ها شاهدن پناهی به جز بی پناهی نبود *در کتاب اختصاص شیخ مفید از زبان امام صادق میفرماید: بی بی فدک رو گرفت، توی راه اون نامرد راهش رو بست ، بلافاصله لگد زد :«فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ کانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ(ع) مِنْ بَطْنِهَا»دومی لگدی بر حضرت فاطمه(س) زد در حالی که فاطمه(س) فرزندی به نام محسن(ع) در رحم داشت، که به سبب این لگد سقط شد.(1)میگه بلافاصله، اما برای سیلی میگه "ثُمَّ"، "ثُمَّ" یعنی با فاصله، امام صادق فرمود: «ثُمَّ لَطَمَهَا فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ » سپس عمر، سیلی به صورت ایشان زد، که گویا میبینم که بر اثر سیلی او گوشواره از گوشش بر زمین افتاد.(2)نشون میده بین لگد و سیلی فاصله بوده، سه تا دلیل میارن میگن شاید لگد ها پشت سر هم بوده، دلیل بعد میگن شاید امام حسن مزاحمش شده، اما یک دلیل دیگر هم داره میگن شاید بعد از لگد بی حال شد..* کفنت خصوصیِ، دفنت خصوصیِ تا روز محشر مجلس ختمت خصوصیِ غصه ات خصوصیِ، گریه ات خصوصیِ اصلاً هنوزم مجلس روضه ات خصوصیِ نمیتونه بباره برای تو هر چشمی مادر تو مارو میکُشی مادر چرا تو ناخوشی مادر یه عالم غصه داری خدا صبرت بده مادر چرا خوردی زمین با سر، سر کوبیده شد مادر اجر محبتت زخم زبون نبود حسن میدونه که چرا گونه ات شده کبود راه تو رو گرفت جلو چشم حسن اصلاً توجهی نکرد به خواهش حسن مردک پست که عمری نمک حیدر خورد داد زد بر سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجۀ پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد تو فاطمیه زبون بگیرید مثل یک بچه که غم مادر و دیده میخوای یکم از داغ و بفهمی فکر کن که مادر خودت قدش خمیده مادر یک جور دیگه برای همه عزیزه مادر نباشه زندگی به هم میریزه تاریکِ خونه وقتی که مادر مریضه سخته ببینی مادرت از خونه میره سخته ببینی مادرت داره میمیره سخته ببینی از بابات روشُ میگیره میسوزه از پا تا سرم آخه نمیشه باورم سیلی زدن به مادرم *نمیدونم شاید همین شبا بود کنار فاطمه نشست، سه ماهه دوتا کلمه باهم زن و شوهر حرف نزدن، اینقدد گریه کرد کنار فاطمه مولا، یک نگاه کرد زهرا...* غریبی خوب میدانم ولی کمتر بیا خانه خجالت وقتی به پایت برنمیخیزم آخه دیوار میکند کمکم راه میروم *یه حرف دیگه زد این برای خواهرا* الهی بشکند دستی که باعث شد در این شب ها از اینکه مقنعه از چهره بردارم بپرهیزم *تو دلشو نداری ببینی با خانومت چه کردن گفت: زهرا! خودم دیدم...* گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف میزد این تازیانه میزد غم همین بس که مغیره به علی میخندد آن غلافی که تورا زد به کمر میبندد یا زهرا.... منبع: 1)الإختصاص شیخ مفید، ص۱۷۵ ۲)انساب النواصب استرآبادی، ص۱۵۴ .