نمایش جزئیات
روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها _ سید محمد جوادی
صبر از مقام عجز ثناخوان زینب است عقل بسیط واله و حیران زینب است *ان شالله حرم بی بی .. خوش بحالِ اونایی که فدایی زینب شدن .. الان همه شون بر سرِ سفره خانمم .. میخوایم برا خانمی گریه کنیم که یک روزِ خوش تو زندگیش ندیده .. هر روز داغ دیده .. یه روز دیده مادرش بینِ در و دیوار .. یه شب دیده مادرش رو غریبانه غسل میدن و تشییع میکنن .. آی زینب .. لحظات آخر عمرش فرمود بسترم رو جمع کنیم وسط صحن حیاط منو ببرید .. خانم شما که زیاد تو آفتاب تو این بازارا بودی.. فرمود نه شما نبودید گودال .. هی براش آب میاوردن میگفت نه؛ داداشم لباش خشکیده بود .. خانم زینب ..* ایوب صابر است ولیکن درین مقام انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است *(زبان حال) هی صدا می زد عبدالله نبودی داداشمو غریب گیر آوردن .. با هر چی بود میزدنش .. عبدالله جات خالی بود دیگه جای عباس رو دور دیده بودن .. عبدالله نبودی دم دروازه ساعات .. دستامونو با طناب بسته بودن ..* در قتلگاه، جسم برادر به روی دست بگرفت کای خدای من این جان زینب است قربانی تو است بکن از کرم قبول کاری چنین به عهده ایمان زینب است در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض گفتی که ممکنات به فرمان زینب است ابن زیاد شوم به دار الإماره اش رسوا ز منطق شرر افشان زینب است با اینکه با عیال برادر به شهر شام در دست اهل ظلم، گریبان زینب است بر هم زن اساس جفاکاری یزید لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است افزون بود ز حوصله خلق عالمی درد و غمی که در دل سوزان زینب است دارد «صغیر» امیدی و از روی اعتقاد چشمش به لطف بی حد و پایان زینب است شاعر : استاد صغیر اصفهانی ره نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونس بی کسی من تک و تنها مانده کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهنه سر او را بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده ساربان داد مزن، ما کس و کاری داریم ساربان راه مرو، همسفر ما مانده چند باری شده گم کردهام او را اصلاً بس که از دور تنش مثل معما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ باز هم آمده این حرملۀ وا مانده برسانید خبر را به علمدار حرم چادر زینب تو زیر لگدها مانده ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم چشم من سمت علی اکبرم اما مانده شاعر : سید پوریا هاشمی ویرانه و ماه جهان آرا، که دیده؟ بازار شام و دختر زهرا، که دیده؟ ای دل بسوز ای اشک خون شو بر زمین ریز بزم شراب و دختر زهرا، که دیده؟ .. .