نمایش جزئیات
روضه حضرت سکینه سلام الله علیها شب پنجم ماه مبارک رمضان به نفس حاج مهدی رسولی
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین،عباس اطاعت می کند
آه "اَیْنَ عمِّیَ الْعباسِ" او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
#شاعر مهدی رحیمی زمستان
من دختر حسین و ربابم سکینه ام
اندر فراقش به فغان در مدینه ام
دیدم گلان فاطمه یک یک فدا شدند
سرها زپیکران شهیدان جدا شدند
گفتم عمو تشنه ام، آبی رسان حرم
رفت و دگرنیامد علمدارِ محترم
دیدم سه شعبه تیرو گلوی برادرم
در انتظار که سیراب کنندش، مادرم
آه از وداع آخر بابا و دخترش
گریان نشسته زار وغمین در برابرش
فقط یه نفر میتونه حسین رو از بالای اسب پایین بیاره، اونم سکینه است، یه جوری پاهای اسب رو گرفته، هر چی ابی عبدالله ذوالجناح رو خواست حرکت بده، دید حرکت نمیکنه، خم شد حسین از بالایِ اسب، یهو دید نازدانه دورِ پاهایِ اسب رو بغل گرفته، بابا رو از اسب پایین آوُرد، صدا زد: بابا! " یَا اَبَتَاهُ! رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنِا " باباجان! مارو برگردون مدینه...*
گفتم کجا می روی ای جان من مرو
رحمی نما به دیده گریان من مرو
آه از دمی که شیهه زد وآمد،آه آه
اسبی به یال خونی وبی شاه، خیمه گاه
گفتم که ذوالجناح سوارت چه کرده ای
آن تشنه کام دار وندارت چه کرده ای
بابای من تشنه بود،خورد آب یا که نه
درآخرین دمش شده سیراب یا که نه
شاعر اسماعیل تقوایی