نمایش جزئیات

روضه حضرت جوادالائمه علیه السلام شب نهم ماه مبارک رمضان به نفس سیدرضا نریمانی

روضه حضرت جوادالائمه علیه السلام شب نهم ماه مبارک رمضان به نفس سیدرضا نریمانی

كعبه حيرانِ تو شد، بَه كه چه حيران شدني تو مُراد همه ائي، قبله ي هر سينه زني حجره در بسته ولي، روضه در اينجا باز است دست و پا ميزدي و هلهله ميكرد زني *هی پشتِ دَرِ حجره داد میزد، می گفت: جگرم میسوزه...ولی کسی به دادش نمی رسید... میگه: یکی از این کنیزا تا صدایِ حضرت رو شنید، یه ظرف آبی برداشت تا برا حضرت آب ببره، اون نانجیبه تا ظرف آب رو دید، از کنیز ظرف رو گرفت، زد زمین ظرف رو، گفت: کی بهت گفت آب ببری؟ کنیز گفت: این آقا که داره جون میده، لااقل یه قطره آب بهش بدید...* از عطش گوشه ي حجره به خودت پيچيدي پس به هم ريختم از غم،چه به هم ريختني كسي آن لحظه نبود از غم تو گريه كند من بميرم كه تو هم كشته ي دور از وطني داد بغداد در آمد كه شهيدت كردند هم شباهت به حسين است تو را هم حسني ناله كردي به غرورِ سُخَنَت دست نخورد زلف خاكي شده و پُرشِكنت دست نخورد هلهله روضه ي سختي ست، بله ميدانم حرفم اين است به تركيبِ تنت دست نخورد جگرت آب شد از زهر و لبت خورد ترك خواستي آب ولي بر دهنت دست نخورد *همچین که صدایِ حسین بلند شد:"یا غیاث المستغیثین" تویِ گودال داره دست و پا میزنه، بچه هاش دارن نگاه میکنن، خواهرش هم از بالای تَل داره نگاه میکنه، راوی میگه: یه مرتبه دیدم سنان یه نیزه برداشت...* دو سه روزي بدنت ماند روي بام،بله غارت اما نشدي،پيرهنت دست نخورد بعد قتلت بدنت مُثله نشد، سالم ماند شكر و ِلله به عقيقِ يمنت دست نخورد #شاعر محسن صرامی *"سیدمهدی قوام میگه: یه نفر یه بار رفته باشه کربلا، دیگه وقتی مُهرِ تربت جلوش میذارن زود تشخیص میده"، اصلاً کربلا هم نرفته باشی یه بار مُهر تربت جلوت بذارن دیگه سریع از رنگش از بوش تشخیص میدی، نمی دونم چه جوری خواهری که پنجاه سال با حسینش بود، چیکار با بدنِ داداشش کرده بودن، هی صدا میزد:" اَ اَنتَ اَخی؟" آیا تویی برادرم؟...* غریب گیر آوُردنت با لبِ تشنه کشتنت به زورِ نیزه بردنت .