نمایش جزئیات

روضه شب ششم محرم1400 قسمت اول سید مهدی میرداماد هزار شکر سرم زیر پرچم ...

روضه شب ششم محرم1400 قسمت اول سید مهدی میرداماد هزار شکر سرم زیر پرچم ...

هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است
شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است

بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است

چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است

چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است

قسم به گریه‌کنانش که زود میبنم 
قرار ما همه صحن معظم‌حسن است 

#شاعر حسن لطفی

*میری حرم امام رضا سعی میکنی از باب الجواد وارد بشی، میگی امام رضا به اسم  جوادش که میرسه کسی رو رد نمیکنه،  به امام رضا میگی: جان جوادت منم از باب الجواد اومدم...
 یعنی میشه !یه روز برم‌ حرم امام‌حسن 
بگم: آقا! من از بابُ القاسم اومدم ..

امام حسن، یه نگاه کرد بالا سرش دید حسین یه طرف، عباس یه طرف، زینب و ام‌کلثوم یه طرف، نگاه کرد آروم شد یه لبخند رضایتی زد و نگاه‌کرد دید حسین داره به پهنای صورت اشک میریزه، صدا زد:"ما یَبکی یا اَخا!؟ "چرا داری گریه میکنی بالا  بالاسرم‌؟ ابی عبدالله فرمود: چرا گریه نکنم؟ دارم بی برادر میشم، امامم رو دارم از دست میدم...
صدازد: حسینم گریه نکن، برادر! من دارم 
میرم خیالم راحته زن وبچه ام‌ در امانند، دارم میرم خیالم راحته بچه هام عمو‌دارند....زینب خواهرم کنارشونه... اما حسینم! "لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَباعَبْدِاللهِ" همه ی چشمها برای تو‌گریه میکنه، یه روزی میاد روز تو‌ میشه... هیچ‌روزی مثل روز تو نیست "مُصیـبَةً مـا اَعْظَمَـها وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها"....
 
حالا برگردیم کربلا.... تا قاسم به عموجانش گفت: شهادت "احلی مِنَ العسل" ابی عبدالله فرمود: آره عزیزِ برادرم! تو رو‌ میکُشن، همه مردا
مون رو‌ میکُشن... صدازد: قاسمم حتی به شیرخوار هم رحم‌ نمیکنن...
گفت: عمو! یعنی لشکر دشمن تا خیمه ها هم میرسن؟ ابی عبدالله بغلش کرد  "فِداکَ عَمُّکَ" عموت فدات بشه... 
سه بار اباعبدالله، قاسم رو بغل کرده... 
یه بار شب عاشورا بغل کرد، اون آغوش محبت از سر ذوق بود، یه بارم قبل از میدان رفتن بغلش کرد، وقتی دست خط باباش رو آورد، همچین‌که ابی عبدالله سر نامه اش رو باز کرد یه مرتبه دید بوی مدینه میاد .."فغشی علیهما"انقدر گریه کردن که از حال رفتن...
اما بار آخر یه جور دیگه بغلش کرد، دوبار اولی که  بغلش کرد پاهاش از زمین بلندتر شد اما بار آخر که بغلش کرد پاهاش رو زمین کشیده میشد ...*

دعوا سره یه نوجوونه
حمله هاشون چه بی امونه
مگه چیزی ازش می مونه

*چندتا شهید رو سنگ باران کردن، مثلا عابس رو سنگ باران کردن، دلیلش چی بود؟ کاری کرد دشمن تحقیر شد، بهشون برخورد، از رو‌ لجاجت سنگش زدن، چیکار کرد! عابس اومد وسط میدون پیراهنش رو پاره کرد برهنه شد گفت: " حُبُّ الحُسَین أجَنَّنِی"

دیگه چه کسی رو سنگ باران کردن؟ حُر رو سنگ باران کردن، چرا حُر رو سنگ باران کردن؟! به خاطر اینکه حُر اینارو‌ تحقیر کرده بود، تو ساعت آخر رفت تو بغل حسین به یزید و بنی امیه برخورد،به نامردی سنگ بارانش کرد
قاسم رو هم سنگ باران کردن، چرا!؟دیدن یه نووجون نه کلاه خود سرشه، نه پاش به رکاب میرسه...
وقتی اومد وسط میدون‌جوری رجز خوند حرص دشمن رو درآورد "إن تنکرونی فأنا ابن الحسنِ"من پسر حسنم ..بعد شمشیر برداشت ...تن به تن کسی حریف قاسم‌نشده... 
یه مرتبه دیدن خیلی اوضاع داره خراب میشه نانجیب گفت: شلوغش کنید دورش حلقه بزنید، گرد وخاک کنید، سنگ باران کنید، بزارید چشاش دیگه نبینه، سنگ باران کردن این بچه رو...هول شد دست و پاش رو گم کرد، گرد وخاک بلند شد،  وسط گرد و خاک یهو دید یه نیزه رفت تو‌ پهلوش، تا اومد نیزه رو درآره یه نفر با شمشیر زد تو سرش، دیگه نتونست رو اسب بمونه از بالای اسب ...تا افتاد زمین 
نانجیبا دیدن الان وقتشه، گفت: بگید اسبا بیان ..حسین.....*

انداختنش آه به روی خاکا
لگد زدن به پیکرش باچکمهاشون

صداش تو آسمونا پیچید
دل حسین تو خیمه لرزید

بالاسر اومد،اما چی دید..


↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』