نمایش جزئیات

روضه شب ششم محرم1400 قسمت پایانی سید مهدی میرداماد روضه پایانی

روضه شب ششم محرم1400 قسمت پایانی سید مهدی میرداماد روضه پایانی

برا دونفر ابی عبدالله با سرعت اومد، این عبارت برا دو نفر اومده، عین باز شکاری، مثل  تیری که پرتاب کنی...
یکی برا علی اکبر بود، یکی هم برا قاسم...
مقتل میگه: رسید بالا سَرِ قاسم، اما دید صدا میاد، اما خودش نیست، دید گرد و خاکِ، صداش میاد هی میگه عمو به دادم برس... اما دید بچه پیدا نیست، لذا صبر کرد یه ذره گرد و خاک‌خوابید، چی دید حسین؟ یه صحنه ای دید صدا گریه اش بلند شد... ابی عبدالله دید قاسم داره پاهاش رو روی زمین میکشه "كان الْغُلَامِ  یَفْحَصُ بِرِجْلَیْهِ"هی پاهاش رو‌ میکشید روی زمین... هی میگفت: آخ سینه ام شکست؛ دست و پام‌ خورد شد...
ابی عبدالله بغلش کرد نوازشش کرد، بوسیدش، هی میگفت: سینه ام ..
ابی عبدالله چیکار کنه؟ یه عبارتی داره فرمود: خیلی سخته برا عموت تو ازش کمک بخوای، نتونه کمکت کنه ...

میدونی چرا این دعارو همیشه سفارش میکنن؟"یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِالحُسَین "تا حالا به معنیش فکر کرده بودی؟ ای خدای حسین! به حق حسین؛ سینه حسین رو شفا بده...
یه بار این سینه، سینه شکستۀ قاسم رو بغل کرد،یه بار این سینه بدن اِرباً اِربای علی اکبر رو در آغوش گرفت، یه بار این سینه شده بود گهواره ی بچه اش...
داشت بچه اش رو‌ تکون میداد، یه مرتبه تیر سه شعبه زدن ... سینه اش رو با سه شعبه سوراخ کردن، راضی نشدن، یه نفر با چکمه رفت رو سینه اش، بازم راضی نشدن، ده نفر اسباشون رو آوردن هی رفتن و اومدن ....حسین!

↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』