حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت اباعبدالله علیه السلام شب عاشورا ۱۴۰۰ حاج منصور ارضی

روضه حضرت اباعبدالله علیه السلام شب عاشورا ۱۴۰۰ حاج منصور ارضی

السلام علیک یا بقیه الله ..آجرک الله

خداوندی که لیلای حسین است
خودش هرجوره شیدای حسین است

زگریه پاک کردم چشم خود را
چرا آخه به روی چشم من جای حسین است

اگر هرشب به هیئت می روم من
دلیل آن به فرمای حسین است

به جای خوب ها من را سوا کرد
خدایی عشق معنای حسین است

ملالی نیست دنیا دوستم من
اگر دنیام دنیای حسین است

گناه از شهر رفت و نور آمد
خدا رو شکر غوغای حسین است

چرا بیمارها نومید باشند
امید ما مداوای حسین است

حسین جان حسین جان

خوشم با آفتاب کربلایش
گلستان بین صحرای حسین است

برات اربعینم را بگیرید
آخه علاج کار امضای حسین است

شب آخر است امشب شب آخر من و تو
چه قیامتی‌ست اینجا شده محشرِ من و تو
برویم در بیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دلِ مضطرِ من و تو
تو ببین رباب و لیلا همه عزم جنگ کردند
صفِ این زنانِ بی کسشده لشکرِ من و تو
علی اکبر امشب آمد پی دست بوسی من
به عبا رسیده فردا تنِ اکبرِ من و تو
تو نگو زِ غارتِ من که نگویم از لباست
به خدا که قلبِ زهرا زده پرپر من و تو

*داره شمشیرش رو تیز میکنه .. همینطور که داشت شمیشیر تیز میکرد صدا میزد یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ .. یه وقت دید پرئۀ خیمه باز شد خواهرش سراسیمه دامنکشان خودش رو رسوند به ابی عبدالله .. حسین جان مگه میخوان فردا تو رو بکشن ؟!! .. عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة هست .. هنوز باور نمیکنه .. تو رو میخوان بکشن ..؟! بعد حضرت شرح داد دونه ذونه جدم کجا رفت ؟ بابام علی کجا رفت .. دونه دونه گفت یه وقت فرمود اگه فردا من مرغ قنطاره باشم بالاترین نقطۀ این سرزمینم برم منو میگیرن و میکشن .. روایت داره چنان با سیلی به صورتش زد غش کرد افتاد .. دستاش رو گرفت یکی یکی بوسید گفت من از تو خواهشی دارم میشه فردا به این لشکر بگی به جای تو سر از تن من جدا کنن .. من طاقت ندارم ..

تو نگو زِ غارتِ من که نگویم از لباست
به خدا که قلبِ زهرا زده پرپر من و تو
طرفی به تازیانه طرفی به تیغ و نیزه
همه میزنن زخمی روی پیکرِ من و تو

هلال ابن نافع میگه دیدم حضرت از خیمه اومد بیرون دورِ خیمه و یکم فاصله دار از خیمه ها رفت .. میگه ترسیدم دست به شمشیر آهسته مواظب بودم نامردیاز پشت نزنه حضرت رو دیدم هی میشینه رو زمین پا میشه .. یه وقت صدا زد کیه دنبالِ من؟.. زود صدا زدم غلامت هلال ابن نافع ترسیدم به شما زخمی بزنن محافظت وار اومدم دنبالِ شما .. آقاجان چه کار میکنی تو این بیابان؟ فرمود فردا شب بچه های من آواره میشن .. دارم دونه دونه خارهارو جمع میکنم ..
ــــــــــــــــــ
خورشیدِ صبح فردا بالا نیاید ای کاش
وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش
یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم
دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش

بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت
قرآن بخوان برایم با صوتِ دلنوازت
گفتی که در نمازم باشم به یادت اما
خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت

کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید
خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید
طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد
خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید

ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی
لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی
خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند
از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی

.