حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم۱۴۰۰ حاج منصور ارضی

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم۱۴۰۰ حاج منصور ارضی

من کویرِ خشکم و محتاج بارانم حسین
اشک توبه می چکد بر روی دامانم حسین

تا شنیدم گریه اسباب رضای فاطمه است
با همه آلودگی دنبال جبرانم حسین

هم نوا با خواهرت تسکین قلب مادرت
هر تپش قلبم نوا دارد حسین جانم

سائلِ دولت سرای روضه خوانان توام
شاهد این مدعایم چشم گریانم حسین

گرچه از زخم زبان آزرده ام اما بدان
تا ابد پا رکاب عشق می‌مانم حسین

شد محرّم حجّ عشاق و منا کرب و بلاست
کن قبولم که ذبیح عید قربانم حسین

روضه هایت آبرو بخش بساط عالم است
از ازل شد گریه بر تو دین و ایمانم حسین

اربعین موکب به موکب کاش بینم کربلا
باز هم بر سفرۀ عشقِ تو مهمانم حسین

حُبّ تو سر منشأ انوار «یسعی نورهم»
من به شرط دوستی با تو مسلمانم حسین

روز محشر چون خدا خواهد کند تعریف خویش
از گلویت شاهد تفسیر قرآنم حسین

شاعر : قاسم نعمتی

عربِ بیایان گرده تازه عاشق پیغمبر شده اومد مدینه گفت من میخوام پیغمبر رو ببینم .. سلمان ایستاده صداش کرد بیا پیغمبر از دنیا رفته ولی من یه جا می برمت یه کسی رو نشونت میدم مثلِ پیغمبرِ .. دستش رو گرفت آورد دربِ خانۀ ابی عبدالله .. در زد سلام کرد وارد شد گفت آقاجان این پیرِ مرد شیفته و دلباختۀ پیغمبر شده ولی پیغمبر از دنیا رفته .. حضرت رو کرد به سمت دهلیزِ خانه صدا زد علی جان .. یکی جواب داد بله بابا .. فرمود بیا .. وارد شد .. حضرت فرمود آی پیرِ عرب ما هر وقت دلتنگِ پیغمبر میشیم به چهره ای نوجوان نگاه میکنیم .. (1) اگه میخوای جمال پیغمبر رو ببینی همین شکلیه .. اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله این علی اکبرِ منه .. هی نگاهش میکرد میگفت قربونت برم .. چه صورت زیبایی داری .. حضرت فرمود آی مرد آیا راضی هستی یه خار به پای این بچه بره؟! فرمود الهی اون خار تو چشم من بره .. یه مرتبه ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن .. گفت ای مرد عرب یه روزی میاد این بدنش رو تیر باران می کنن ..

سرو رعنای قدت قامت من خم کرده
داغ تو نام مرا شهرۀ عالم کرده
پیرِ عشقم من و تو حاصلِ عمرم هستی
ای جوان؛ ماتم تو عمرِ مرا کم کرده
خبر کشتنِ تو تا که رسیده به زنان
حرم امن مرا خیمۀ ماتم کرده
ارباً اربای تن تو فزعِ آخر تو !
لحظۀ مرگ مرا خوب فراهم کرده
این شکافی که زده نیزه به پهلوی علی
صحنۀ مادر و مسمار فراهم کرده

*علی جان وقتی این نیزه به پهلوت خورد یادِ مسمارِ در افتادم ..*

خیز و بین اشکِ منو کف زدنِ دشمن را
داغِ تو شادی این قوم فراهم کرده
چه شده جسم تو از لای زره میریزد
نیزه ترکیبِ تنت! وای چه درهم کرده ..

*تنها بدنی که دستور داد عبا بیارن برا همین بود .. صدا زد «يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ» (2) ای جوان های بنی هاشم بیایید نعشِ پسرم رو بردارید ..*

برخیز ای جوانم ماهِ آسمانم
داغت ای علی جان زد آتش به جانم
سوزِ ناله ات را از میدان شنیدم
خود را تا کنارت با زانو کشیدم
واویلا .. واولا ..

گشته ارباً اربا از سر تا به پایت
دلتنگم برای آهنگِ صدایت
خیز و از جا بنگر داغت کرده پیرم
با دستم زِ کامت خون لخته بگیرم
واویلا .. واولا ..

میچینم تنت را در بینِ عبایم
گم کردم علی جان دیگر دست و پایم
از خیمه رسیده زینب دیده گریان
حرف معجر آمد کاری کن علی جان
واویلا .. واولا ..

منبع:
1) اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳
مقتل الحسین، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۳۴ و ۳۵.
2) تاريخ طبرى، ج 4، ص 340