حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مدح خوانی و ولادت حضرت امام رضا علیه السلام _ حاج مهدی رسولی به محضرت چو غبار اوفتاده می آیم

مدح خوانی و ولادت حضرت امام رضا علیه السلام _ حاج مهدی رسولی به محضرت چو غبار اوفتاده می آیم

به محضرت چو غبار اوفتاده می آیم
اراده نیست مرا بی اراده می آیم

بر آستان تو ای آستین معجزه ریز
به روی دست دلم را نهاده می آیم

چنان غبار به پیشت ز اشتیاق حضور
گهی سواره و گاهی پیاده می آیم

کسی چنان که تو دستم گرفته ای نگرفت
چو ذره دست به خورشید داده می آیم

اگرچه در به رویم میگشایی اما من
فقط به خاطر روی گشاده می آیم

السلام علیک دلتنگم
ای بمیرم که مایۀ ننگم ..

رسید محضر امام رضا(ع) حضرت فرمود ریان ابن شبیب میدونی امروز چه روزیه؟ گفت آقا نمیدونم میشه شما بفرمایید ! فرمود ریان ابن شبیب امروز اول محرمِ .. میخوام بگم یا امام رضا، از خواصِ شما نمیدونست اولِ ماهِ محرمِ .. میدونی این مردم از کی منتظرِ مُحرمند .. حسین ..

من که در پیچ و خم جادۀ دنیا ماندم
دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!
یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟
در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم
حلّ این مشکل امروز به دست فرداست
چند سالی است که در حسرت فردا ماندم
در حقیقت شده آیا که بپرسم از خود
چه قدَر منتظر یوسف زهرا ماندم؟!
من به دنبال تو امّا تو کنارم هستی
آه ... من با لب تشنه، لب دریا ماندم
چه کسی گفته که تو غایبی آقا؟! غلط است
منِ آلوده در این غیبت کبری ماندم
نوکری روسیهم ... جای تعجّب دارد
با تمام بدی ام باز هم «آقا» ماندم
یا بگویید:«بیا» یا که بگویید: «برو»
خسته ام بس که در این «شاید و امّا» ماندم
پسر فاطمه! نگذار که ناکام شوم
جلوه کن منتظر جلوه ی طاها ماندم
کربلا، پای پیاده، چه قدَر می چسبد
من که امسال هم از کرب و بلا جا ماندم

شاعر : #محمد_فردوسی

این همه راه دویدم ز پی دلدارم
به امیدی که در این دشت برادر دارم
تو دعا کن به کنار بدنت جان بدهم
فکر همراهی با شمر دهد آزارم
اسب ها پای خود از سینۀ او بردارید
من هم از این تن بی سر شده سهمی دارم
خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
من که از راهی بازار شدن بیزارم
ک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد
با چه از روی زمین جسم تو را بردارم
به وداع من و تو خیره بُوَد چشم رباب
خواندم از طرز نگاهش که منم دل دارم

شاعر: #سعید_خرازی

نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم

تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل
که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم

تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پاره پاره های دفترت شناختم

قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظه های آخرت شناختم

غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منورت شناختم

شکست عهد کوفه .. این گناه بی شمار را
به زخم های بی شمار پیکرت شناختم

تو را به حس بی بدیل خواهر و برادری
به چشم های بی قرار خواهرت شناختم

اگرچه روی نیزه ای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن .. منم .. سکینه .. دخترت .. شناختی؟

شاعر: #رضا_حاج_حسینی

نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت
نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت
نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر

با نیزه ای تا شاه را از حال بردند
یك یك تماماً رو سوی اموال بردند
هر آن چه را كه بود در گودال بردند
تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر!

شاعر : #علی_اكبر_لطیفیان