نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیه به نفس کربلایی سید رضا نریمانی

روضه حضرت علی اصغر سلام الله علیه به نفس کربلایی سید رضا نریمانی

گرفتمت به روی دست، بارون خجالت بکشه
حتی فرات خجالت از، این لب و صورت بکشه
بابات برا یه جرعه آب، این‌همه منت بکشه

منت کشیدم اما نشد، آبی به لب‌هات برسه
حرمله هم شد باعثِ، این اتفاق این حادثه

حتی لب‌هات به گریه وا نشد، جون کندی بی سر و صدا
سه‌شعبه خوردی بی هوا، فقط میخوام صبر از خدا

کاشکی یکی بود تو رو به، یه جرعه آب مهمون کنه
فکر نمی‌کردم حرمله، اینطور منو حیرون کنه
بابات‌ُ بین حرم و، معرکه سرگردون کنه

چشم انتظاره مادرت رباب، بی طاقته دمِ حرم
تو رو به خیمه ببرم، دیدی چی اومده سرم؟

باشه علی راحت بگیر بخواب! ،دلم شکست فداسرت!
اگه ببینه مادرت، اگه بپرسه مادرت
میگم که خوابه پسرت

می‌ترسم از لحظه‌ای که، دم غروب غوغا کنن
برای غارتِ حرم، دور حرم دعوا کنن
نیزه تویِ خاک بزنن، تن تو رو پیدا کنن

به سرنیزه می‌بندن سرِ تو رو، می‌ریزه خون از حنجرت
همه‌اش دعای مادرت، نیفته از نیزه سرت

نگاه کن اشکای خواهرت‌و! تو بغلش پیراهنت
می‌خونه وقت رفتنت، داداشی تشنه کشتنت
ـــــــــــــــــــــــــ
این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست
موقع کندن گل، تیر و تَبر لازم نیست

در جدالی که فقط خطبه قرائت می‌شد
طفل معصوم زدن را به نظر لازم نیست

آب نمی‌دادی هم این طفل ز دنیا می‌رفت
قاتلش بود عطش، تیر دگر لازم نیست

نیت جنگ ندارد، پی آب آمده است
این همه لشگر و گردان و نفر لازم نیست

دق نده حرمله! گهوارۀ او را نشکن!
خونِ دل خورده‌ام و خون جگر لازم نیست

نیست اندازۀ سرنیزه سر اصغر من
به روی دست ببر! نیزۀ سر لازم نیست

شیر دادند به اطفال زنان در بازار
بعد از این شام که دیدیم سحر لازم نیست

مدت ها بعد از واقعه کربلا، رباب آب می‌خورد. همچین که آب خورد؛ یه‌مرتبه بی‌بی دید یه گوشه زانوهاشو بغل گرفته؛ رباب داره گریه می‌کنه.
_چی شده عزیز برادرم!؟
صدا زد: زینب جان! دست به دل رباب نگذار ..! حواسم نبود یکم آب خوردم سینه‌هام شیر آورده.
یادم میاد اون لحظه‌ای که چنگ میزد؛ شیر نداشتم بهش بدم ..

"دو دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم"