نمایش جزئیات

روضه ورود به سرزمین کربلا شب دوم محرم ۱۴۰۰به نفس حاج میثم مطیعی

روضه ورود به سرزمین کربلا شب دوم محرم ۱۴۰۰به نفس حاج میثم مطیعی

چشاشو بسته رو ذوالجناح بین راه
بلند شد از خواب، میخونه إنا لله
میگه دیدم تو دشت سرخی
مرگ از راه اومده استقبال
راه معراجم و می‌دیدم میون گودال

خدا میخواد بریزه خونم آخر
با خنجری بریده شه این حنجر، خدای خوبم

هرچی که اون اراده کرده خوبه
که خیر من توو خواسته‌ی محبوبه،خدای خوبم

«حسین حسین حسین حسین آقاجان»

اعوذ بالله از غربت این صحرا

*آخه وقتی رسید کربلا، پرسید اسم این سرزمین چیه؟ آقا به اینجا غاضریه میگن.اسم دیگه م داره یا نه؟! به اینجا نینوا میگن...اسم دیگه چیه؟ آقا به اینجا میگن:کربلا...یه وقت صدا زد: "اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء...""اِنزِلوا..."پیاده بشید...هاهُنا وَاللهِ مَحَطُ رِحالِنا..."اینجا بار به زمین بگذارید...وَ مُناخُ رِکابِنا...
و مَسفَکُ دِمائِنا...اینجا خون ما رو به زمین می ریزند... وَ مَذبحُ اطفالِنا...اینجا سر از بدن شیرخواره ها جدا می کنند...*
 
اعوذ بالله از غربت این صحرا
پناه بر قرآن از گریه‌های بابا
تا برداشت مشتی از خاکش رو
گف وعده‌گاهِ ما همین جاس
گفت ده روزِ دیگه روی نیزه
سرِ ما بالاس...
عمو برا عمه رکاب می گیره
ولی شده عمّه به چشماش خیره
*آخه مثل فردایی عباس اومد برای زینب رکاب بگیره...علی اکبر آمد...قاسم آمد...زینب با احترام پیاده بشه ولی یه دلهره ای زینب رو اذیت می کنه...
یادش آمد اون روزی که از مدینه بیرون آمد؛وقتی مردم مدینه جمع شده بودند؛عباس از دهلیز خانه بیرون آمد؛شمشیر رو از نیام بیرون کشید؛صدا زد:
"یا ایهاالناس! غُضّوا ابصارَکم! "آی مردم! چشماتون رو ببندید...زینب میخواد سوار ناقه بشه.‌‌‌..خدا رحمت کنه...حاج آقامجتبی می فرمود:مردایی که دو طرف کوچه ایستاده بودند؛برگشتند سمت دیوار و سرها رو پایین انداختند...علیامخدره سوار ناقه بشه...فردا هم با احترام پیاده شد اما بمیرم عصر روز یازدهم..."

اعوذ بالله از غربت این صحرا
پناه بر قرآن از گریه‌های بابا
تا برداشت مشتی از خاکش رو
گف وعده‌گاهِ ما همین جاس
گفت ده روزِ دیگه روی نیزه
سرِ ما بالاس...
عمو برا عمه رکاب می گیره
ولی شده عمّه به چشماش خیره
امون ای دنیا...
رباب علی رو دست بابا میده
طفلی توو این شلوغیا ترسیده
امون ای دنیا...
«حسین حسین حسین حسین آقاجان»

*حالا گذشت...روز دوم محرم رسید روز عاشورا...میخواد بره میدان...دخترش آمد باهاش حرف بزنه...*

بیا برگردیم سمت مدینه بابا

*دیروز چی گفتیم؟مسلم گفت: برگرد...فِداکَ بابی و امی...پدر و مادرم به فدات؛ برگرد...*

بیا برگردیم سمت مدینه بابا
بیا برگردیم جون سکینه بابا

*کجا گفت؟!چطور گفت؟!ان الحسین علیه السلام لما نظر الی اِثنینوَ سبعینَ رَجُلاََ مِن اهلبیته صَرعی..."وقتی دید ۷۲نفر روی خاک صحرا ایستادند..
 "التفت إلى الخيمة..."اومد کنار خیمه..." وَ نادى: يا سُكَينة يا فاطمة يا زينب يا أمَّ كلثوم عليكن مني السلام....خداحافظ...فنادته سكينة: يا أبه استسلمت للموت؟
آیا تسلیم مرگ شدی؟چه جوابی داد؟ "فقال: كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين...."کسی که یار و یاوری نداره چه کنه؟!یه حرفی زد دل آقا رو سوزوند...
فقالت: يا أبه ردنا إلى حرم جدنا.ما رو برگردون مدینه...صدا زد:" هيهات لو ترك القطا لنام..."اگر مرغ قطا رو به حال خودش میگذاشتند از خوشی می خوابید..." فَتَصارَخنَ النِّساء ..."زن ها شروع کردن ناله زدن..."فَسَكَُتهُنَّ الحسين عليه السلام‏...."حسین زن ها رو ساکت کرد...*

بیا برگردیم سمت مدینه بابا
بیا برگردیم جون سکینه بابا
من دوس دارم توو خونه بازم
دور هم جمعمون جمع باشه
اما این صحرا جمع مارو
از هم می‌پاشه...

هر چی گلِ تو باغمون پرپر شه...
حتی علیِ  اصغرم بی سر شه...
بمیرم واسش...
دست عمو می‌افته روی خاکا
میشه علیِّ اکبر إربا إربا
بمیرم واسش
«حسین حسین حسین حسین آقاجان»

شاعر: سید مهدی سرخان