نمایش جزئیات

قسمت پایانی روضه حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ مجید بنی فاطمه

قسمت پایانی روضه حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ مجید بنی فاطمه

رسید حسین 
چجوری تا جسم علی دوید حسین 

اون آخرا خودش رو میکشید حسین 
فقط خدا میدونه که چی دید حسین 

سرش یه جا
دونه دونه اعضای پیکرش یه جا

جداشد از هم تَنِ پَرپَرش یه جا 
جمع نمیشه علی اکبرش یه جا

این لشکر داره تو دلش
کینه از اسمِ تو علی

تا خیمه شاید نمونه
 چیزی از جسم تو علی 

لخته لخته خون
روی این لبا

ای کاش که تنت
جاشه تو عبا

*پسرم! چرا این طوریت کردن؟ بابا! عزیز دلم! بلند شو همه ی اهل خیمه دارن گریه میکنن...
آی رفقا! آی بزرگترا! رزمنده ها! قربون همتون برم جَوُونا یادتون باشه هرکی رو زمین افتاد امام حسین رفت آوُردتش خیمه دارالحرب، حواست هست؟ زینب چهار پنج ساله بود وقتی سر قبر مادر میرفتن، علی میگفت: حسن جان! حسین جان! این روشنایی هارو کم کن نمیخوام چشمی قد و بالای زینب رو ببینه...
روضه علی اکبرِ چرا از زینب دارم میگم؟ کار دارم باهات آی غیرتیا، حسینیا، تنها کشته ایی که پای ناموس حسین رو وسط میدون وا کرد علی اکبر بود، همچین که صورتش رو گذاشت رو صورت علی، هی میگفت: بابا! بابا بلند شو ببین دارن به من میخندن، پسرم علی اکبر! چرا اینقدر علی اصغر شدی بابا؟ یه وقت دید یه دستی مثل دست مادر اومد رو شونش، برگشت نگاه کرد دید زینبِ، صدا زد: حسین! خدا صبرت بده...
یه جمله ای حسین گفت صدا زد:...*

علی جان خیز از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر

دست و پایی، نفسی، نیم نگاهی، آهی 
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست 

در کنار توام و باز به خود میگویم 
نه حسین! این تنِ پوشیده به خون اکبر نیست 

*بازم ناله بزن بگو: یاحسین!..*