حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه امام سجاد سلام الله علیه به نفس حاج عباس حیدرزاده

روضه امام سجاد سلام الله علیه به نفس حاج عباس حیدرزاده

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيم
 یَا رَبِّ الْعَالَمِينَ 

من نگویم ظلم بر من کم کنید 
بلکه زنجیر مرا محکم کنید 

*غل و زنجیر به گردن آقا امام سجاد انداختن، وقتی حضرت رو سوار بر شتر بی جهاز کردن نوشتن: شتر یک کوهانه بود، حضرت رویِ مرکب قرار نگرفت، از روی مرکب بر زمین افتاد، عوض اینکه بگن کجاوه بگذارین، محمل بگذارین،  مرکب راهوار بیارین، میدونید چه دستور دادن؟ دستور دادن پاهای حضرت رو از زیر شتر ببندن...*

من نگویم ظلم بر من کم کنید
بلکه زنجیر مرا محکم کنید 

*اگه میخواین تازیانه بزنید به من بزنید، میخواین سنگ بزنید به من بزنید....*

ظلم بر من بیشتر ز اینها کنید
لیک دست عمه ام را وا کنید

عمه ام چون مادرم زهرا شده
پشتش از بار مصیبت تا شده

مادرم گر پهلویش از در شکست 
عمه ام را چوپ محمل سرشکست

*روضه های زین العابدین عجیبه، بی جهت نبود سی و پنج سال گریه میکرد...  دَرِ دروازه شام یه جمله ای فرموده که کنار بدن بی سر بابا این جمله رو نفرمود، فرمود: ای کاش مادر من رو نزایده بود...  آدم وقتی صحنه ای ببینه که از دنیا سیر بشه، میگه: ای کاش من نبودم نمی دیدم...
مگه حضرت چه صحنه ای میدید؟ شاید یه نگاه میکرد میدید عمه هاش رو دارن تازیانه میزنند، یه نگاه میکرد میدید خواهراش رو دارن سنگ میزنند، یه صحنه ای نوشتن جگر رو آتیش میزنه، نوشتن: یه پیرزن شامی از بالای بام یه سنگی پرتاب کرد این سنگ به سر بُریده ابی عبدالله اصابت کرد، سر از بالای نیزه رو زمین افتاد، زین العابدین  این  صحنه رو دید...

اما من بگم: آقا! دستات بسته بود، جلو چشمتون عمه هاتون رو میزدن، خواهراتون رو میزدن... دستای شما در غل و زنجیر بود، اما این تازگی نداشت، یه روز هم مدینه دستای جدت علی رو بستن ... اون روز جلو چشم بابات علی مادرت زهرا رو میزدن، اون روز جلو چشمای امیرالمومنین مادرت زهرا زمین خورد ...*

میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی زند

*الهی اگه مادری رو میزنن جلو چشم دخترش نزنن...*

بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت 
مادر، کسی مقابل دختر نمیزند

*اما این بیت از زبانِ بی بی زینبِ...*

 دیدم که ریخت خصم ستمکار بر سرت
قدّم نمی رسید که خود را سپر کنم

قدم نمی رسید، این عقده توی سینه اش بود، مدینه قدش نمی رسید که خودش رو سپر  مادر کنه، اما کربلا تلافی کرد، زینب هرکجا میخواستن بچه هارو بزنن میدوید بازوش رو سپر میکرد، رقیه رو نزنید، سکینه رو نزنید، زینب رو بزنید، هرکجا نشستی به قصد فرج ناله  بزن: یا حسین ...

.