نمایش جزئیات
روضه پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس کربلایی محمدحسین حدادیان
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حَدِ توان بر علی جفا کردند
*دو سه روز دیگه...*
به جای شاخه گُل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند
*پای روضه بی بی باید بلند بلند گریه کرد...آی جوان ننه...یه جوری گریه کنید همه بفهمند روضه، روضه ی جوانِ...*
به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا، نه ز پیغمبرش حیا کردند
*گریه هات رو برای کِی میخوای بذاری؟ خداحافظ مُحرم و صفر...*
می سوخت در و فاطمه پشت در بود
*یا امام حسن! من میگم غریب تر از همه شمایید...جلو چشمت مادرت رو کتک زدند...دستش تو دست مادر بود...*
می سوخت در و فاطمه پشت در بود
دل از دَرِ آتش زده سوزان تر بود
بر فاطمه بود فضه نزدیک ولی
نزدیک تر از کنیز، میخِ در بود
*یا رسول الله! همه ی ما از بچگی شنیدیم، وقتی رو سر و صورت شما خاکستر می ریختند، وقتی به شما سنگ می زدند، جسارت می کردند، حضرت خدیجه می اومد جلو، خودش رو سپر می کرد، مبادا سنگی به پیغمبر بخوره... زینب هم ارث بُرده بود... دید یه پیر زنی داره رو زمین دنبال سنگ می گرده، اول پرسید سر حسین کدومِ؟ نانجیب چنان سنگی به سرِ ابی عبدالله زد... زینب تا این صحنه رو دید، دوید خودش رو سپر کرد...
میدونی یاد کجا افتادم؟ بالا بلندی ایستاد، دید شمر داره میره توی قتلگاه...*
به سمت گودال از، خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
*بگم کِی رسید؟ یه وقتی رسید...*
یکی عصا میزد
یکی به روی صورت تو
با دو کف پا می زد
* یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه، یَا بابَ نَجاةَ الاُمه...*
دم غروب می گیره دلم
نگو حرم که میره دلم
همه رفیقام رفتنُ
من موندمُ
به جون هر چی مرده قسم
اگه به کربلا برسم
برای تو می میرم
تنها با یه نگاه
خاطره ی اولین بار، نگاه به صحن علمدار
دلم رو کرده گرفتار، دلتنگتم ای یار
" یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه،یَا بابَ نَجاةَ الاُمه...رَحَمَ الله مَن نادیٰ: یا حسین...
.