نمایش جزئیات

قسمت پایانی روضه شهادت امام رضا علیه السلام سید رضا نریمانی

قسمت پایانی روضه شهادت امام رضا علیه السلام سید رضا نریمانی

هنوز خونِ تو در قتلگاه میجوشد
چه کرده با دلِ عشاق جسمِ درهمِ تو

دوباره ماهِ غمِ تو تمام شد اما
چگونه دل بِکَنم از لباسِ ماتمِ تو

*امشب امام رضا میخواد برای همه ی ما روضه بخونه، روضه خون امام رضاست، ما هم گریه کن...*

یابن‌الشبیب! عمه‌ی ما راه دور رفت
می‌خواست قتلگاه بماند به زور رفت

آتش گرفت چادرش اما کسی ندید
پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید

پنجاه و پنج سال  بدون غمی نبود
تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود

پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند
مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند

یابن‌الشبیب! عمه‌ی ما احترام داشت
چندین امام زاده و چندین امام داشت

پیشِ بزرگ قافله فریاد می‌زدند
یابن‌الشبیب! بر سرِ او داد می‌زدند

یابن‌الشبیب! دختر دلگیر را زدند
پنجاه و پنج ساله زنی پیر را  زدند

یابن‌الشبیب! آتش خیمه امان  نداد
فرصت به روی زخمی دختران نداد

یابن‌الشبیب! بسکه زمین خورد جان نداشت
می‌خواست راه علقمه گیرد توان نداشت

از پیشِ نیزه‌هایِ شکسته عبور کرد
او را به دست‌های خودش جمع و جور کرد

او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت
او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت

 شاعرحسن لطفی

غریبِ گودالی،  یارالی
تشنه و بی حالی، یارالی

زیرِ سُمِ اسبا، یارالی
زخمی و پامالی،  یارالی

چیزی نموند از بدنت
با همه چیز میزدنت

تنها تویِ یه گُلِ جا
غریب گیر آوُردنت

صدات چه آرومِ، یارالی
تیغِ رو حُلقومِ، یارالی

مادرمون میگه، یارالی
بچه ام مظلومِ، یارالی

رگات چه نامرتبِ
شمر چقدر بی ادبِ

به من میگه تَنِ حسین
به زیرِ نعلِ مَرکبِ

تنها نذار مارو، یارالی
خیمه ی زن هارو، یارالی

می سپاری دستِ کی؟ یارالی
زینبِ کبری رو، یارالی

غصه مگه امون میده
بی تو رقیه جون میده

خولی داره به لشکرش
خیمه هارو نشون میده

*اباصلت دید امام رضا عبا به سر کشیده و افتان و خیزان داره میاد، جوری که روایت میگه: پنجاه بار امام رضا به زمین نشست و بلند شد، همینطور مثل مار گزیده امام رضا داره به خودش میپیچه... فرمود: اباصلت! فرش های حجره رو جمع کن، میخوام مثلِ جدم حسین جون بدم، میخوام این صورتم رو رویِ خاک بذارم، هی بگم: حسین!...اما جوادش اومد سرِ امام رضا رو بغل گرفت...
تویِ این عالم قرار نیست، سرِ هیچ کشته ای رویِ زمین بمونه اِلا حسین... همه رو یکی بود سرشون رو بغل بگیره، اما اربابِ من و تو اون لحظه های آخر صورتش رو گذاشت رویِ خاکِ کربلا، از زیر چشم هی داره خیمه هارو نگاه میکنه، دید یکی از دور داره میاد، به سر میزنه، به سینه میزنه...*

به سمت گودال از خمیه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من

*نوشتن امام رضا اینقدر غریب بوده، کسی رو نداشته براش گریه کنه، زنهای توس مهریه هاشون رو بخشیدن، گفتن: مهریه هامون رو میبخشیم، فقط به ما اجازه بدید ما بریم تشییع جنازه امام رضا، میگن: امام رضا کسی نداره، ما بریم زیرِ تابوتش رو بگیریرم، زنهای شهر توس همه گُل آوُردن، رویِ تابوتِ امام رضا ریختن، همه گریه میکردن برا امام رضا، اما یه شهر دیگه هم من سراغ دارم، زنهای اون شهرهم همه جمع شدن، روی پشت بامها رفتن، بعضی هام اون پایین می رقصیدن، کف میزدن، هلهله میکردن، چه خبر شده؟ میگن: یه عده خارجی آوُردن، ای حسین!

.