حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام سید رضا نریمانی

روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام سید رضا نریمانی

*میگه: آقا امام حسن عسکری غلامش رو صدا زد: یه کم آب برام بیار، آقا! چشم، جوشانده ای رو آماده کرد، گذاشت خُنَک شد، درظرف آبی ریخت، داد دست امام حسن عسکری، آقا ظرف رو گرفت، روایت میگه: اینقدر رعشه بر بدنِ امام عسکری بود، از شدتِ لرزش و رعشه این ظرف توی دستِ آقا تکون میخورد، آقا ظرف رو آوُرد جلو لب و دندانش، میگه: اینقدر این ظرف به لب و دندان خورد، نتونست آب رو بخوره...
غصه نخورید آی نوکرا! پسرش مهدی اومد ظرفِ آب رو برداشت، لحظه های آخر به آقا آب داد، امام زمان شاید چهار یا پنج ساله بوده ولی ظرفِ آب رو برداشت به لب های باباش امام حسن رسوند...
یه دختر سه ساله ای رو هم من سراغ دارم، همچین که آب آزاد شد، دیدن دارن میدوه، یه نفر گرفتش، چی میخوای اینقدر میدوی؟ گفت: شنیدم آب آزاد شده، میشه یه ظرف آب به من بدید؟ ظرف آبی دادم دستِ این دختر، تشنه است، میخواد آب بخوره حتماً؟ ظرف آب رو که دستش دادم، گفت: آقا! یه سئوال دارم، چیه؟ میشه به من بگی راه گودال از کدوم طرفِ؟
این تا خرابه تو ذهنِ رقیه موند، که نتونست به باباش آب بده...*

با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دو تا حسن هستیم

نام ما را که از قدیم نوشت
از گدایانِ این حریم نوشت

تا خدا حال و روز ما را دید
بعدِ نام حسن، کریم نوشت

تا که پیشِ تو درد دل کردیم
نام ما را خدا کلیم نوشت

دلِ ما را اسیر کرد آنکه
بال جبریل را گلیم نوشت

رفته بودیم مشهد و آقا
باز هم روزیِ عظیم نوشت

سامرا واجبیم، امام رضا!
نه کبوتر که یا کریم نوشت

با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دو تا حسن هستیم

این طرف صحن صاحبِ کَرَم است
آن طرف یک غریب بی حرم است

این طرف هرچه هست زائر هست
آن طرف بی چراغ بی عَلَم است

این طرف احترام می‌بینی
آن طرف ناسزا که دَم‌به‌َدم است

سامرا شد خراب فهمیدم
چقدر روضه‌ها شبیه هم است

مادری اند هر دوتا آقا
مو سپید است هرکه غرقِ غم است

پیش هر دو به گریه می‌شنوی
روضه‌ی پهلویی که محترم است

کاش پلکت کمی تکان بخورد
به زمین وَرنه آسمان بخورد

پسرت آمده است تا جگرت
زخم کمتر از این و آن بخورد

ظرفِ آبی به دستهایش تا
پدر آبی نفس زنان بخورد

می‌خورد ظرف هِی به دندانت
چه کند آب نیمه جان بخورد

خوب شد کودکت ندیده لبت
ضربه از چوبِ خیزران بخورد

روی پیشانی‌ات فقط چین است
آه اگر سنگِ بی امان بخورد

عمه مانده است زیر هر ضربه
که مبادا به دختران بخورد

دختران تشنه‌اند و با خنده
لقمه‌ی خویش را سنان بخورد

 شاعر حسن لطفی

پاشو حال و روزِ ما رو ببین 
ببین بازم مادر خورده زمین
برا خیمه ات یه عده درکمین

ای لب تشنه توی گودال
شمر وخولی به رقابت افتادن

توی گودال سر فرصت
به جسارت افتادن

توی گودال رو تنِ تو
برا غارت افتادن

انگار اومد بر قلبِ من فرود
خنجری که سر تو رو از پیکرت ربود

اونی که سر از تنت برید
فکری به حالِ دلِ زینبت نکرده بود

رگاتو می بوسم
تو رو خدا دست و پا نزن

نذار که ببینه
اینقده مادر و صدا نزن

ای حسین!...

.