نمایش جزئیات
روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام محمدحسین پویانفر
دلم تنگِ، بیا عزیز جونِ من که بی قرارم
دلم تنگِ، تو دنیا هیچ کسی رو غیر تو ندارم
دلم تنگِ، کار شب و روزم فقط گریه و آهه
دلم تنگِ، نزدیک یک قرنِ که دنیا چشم براهه
ببین دلم ز دوری خونه
برای غربتت میخونه
آقام آقام آقام آقام
گاهی نگاهی
دلم تنگِ، بیا عزیز جونِ من که بی قرارم
دلم تنگِ، تو دنیا هیچ کسی رو غیر تو ندارم
اباصالح! زینب تو رو صدا میزد میونِ بازار
اباصالح! زهرا صدات میزد میون درب و دیوار
اباصالح! آقام آقام آقام آقاجان
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم
به هواى حرم سامره برخاسته ایم
روضه ی غربت تو حال عجیبى دارد
هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد
جان به قربان دلت، جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشمِ تر او
که تفاوت بکند , همسرتو، همسر او
طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بین بقیع است که او بى حرم است
یاحسن! آه تو پرداختنى میخواهد
یاحسن! داغ تو بر سر زدنى میخواهد
یاحسن! نام تو دور از وطنى میخواهد
یاحسن! روضه ی تو سوختنى میخواهد
دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى
مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى
*اگه خواستید حرم مشرف بشید به نیت آقا امام حسن عسکری بروید، این آقا جایی زیارت نرفته، چشم باز کرد تو حصار و زندان بود...*
خانه ی کوچک تو هیچ کم از زندان نیست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست
بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نیست
خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ایمنى از حمله ی نااهلان داشت؟
اصلا این غصه به پیمانه ی تو ریخته اند؟
اصلا آقا سر پروانه ی تو ریخته اند؟
شعله بر دامن کاشانه ی تو ریخته اند؟
چل نفر در وسط خانه ی تو ریخته اند ؟
راه ناموس ترا بسته کسى در کوچه؟
همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟
نذاشتن کفنش پیغمبر خشک بشه؛ اهل مدینه هیزم آوردن،خبردار شده بود یهودی، پیامبر از دنیا رفته، اومده بود محله ی بنی هاشم، عرب رسمشه ، تا عزادار میشن، تنور روشن نمیکنن، میگه: نزدیک محله ی بنی هاشم دیدم آتش روشنه، گفتم خبر مرگ پیامبر دروغِ، رسید نمیدونست چه خبره، دید گردن یه آقایی، با عمامه ی خودش، از یه طرف چهل نفر، از یه طرف یه خانوم...دیدن یهودیه گفت: "اشهد ان لا اله الاالله" مسلمان شد، گفت: من دیده بودم جنگیدن این آقا رو تو خیبر...
اما امان از اون ساعتی که دومی صدا زد: قنفذ چرا ایستادی!....*
کوچه اى بود مدینه، که زنى خورد زمین
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین
حسن عسکرى! آنجا حسنى خورد زمین
قسمت این بود که او درد و محن جمع کند
گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند
قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشک تو از جام مُحرم دادند
عطش پیکر مسموم تو میگفت: حسین!
نفس تشنه حلقوم تو میگفت: حسین !
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ریخت
لحظه تشنگى ات گریه به غمهاى تو ریخت
اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت
خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حَسنِ فاطمه صد شکر که عریان نشدى
شاعر محمد جواد پرچمی
یا مظلوم!یا غریب!یا عطشان!
رَحَمَ الله مَن نادیٰ: یا حسین!
*پسرش مهدی آمد دید لبای باباش خشکِ، با دستای کوچیکش کاسه ی آب آورد، اثر زهر این بود لرزه به اندام افتاده بود، کاسه ی آب رو که به لب گذاشت، صدای به دندان خوردن امام عسکری می آمد، حتما امام زمان این کار رو کرده، با دست لب بابا رو تر کرده...
صدای خوردن لبه ی کاسه ی آب به دندان، به گوش امام زمان رسید، تو مجلس یزید یه وقت دیدن یه صدایی بلند شد، بچه های قدو نیم قد توجهشون جمع شده چه میکنه؟ حرام زاده با چوب به لبه ی یه تشت میزد، هی میزد آنقدر که همه توجه ها جمع شد،آنقدر زد که امام زمان تو زیارت ناحیه سلام میده به دندانهای شکسته ... ای حسین.." بِالحُسَینِ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"
.