حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

قسمت پایانی روضه حضرت معصومه سلام الله علیها حاج میثم مطیعی

قسمت پایانی روضه حضرت معصومه سلام الله علیها حاج میثم مطیعی

پيش تو بی اِراده می گويم
السلام عليكِ يا زهرا

كار خورشيد می كند آری
ذره ای را كه می بری بالا

با همين شور و حال و تاب و تبم
راهي جاده ی سه شنبه شبم

سجده ها و قيام های منی
‌هدف احترام های منی

السلام عليكِ يا بانو
تو عليكِ السَّلام هاي منی

زينبِ دومی و بعدِ رضا
عمه جان امام های منی

لحظه های خوش حرم رفتن
استواریِ گام هایِ منی

در دلم با تو درد و دل كردم
يكی از هم كلام هایِ منی

انعكاس جمالیِ زهرا
حضرت زينبِ امام رضا

*امشب هر کسی برا این بی بی گریه کنه، خودش رو برا امام رضا عزیز می کنه...
حالا حضرت معصومه داره میاد سمتِ قم، به قصد دیدار برادر  رفته... ساوه مریض شدن، .بی بی رو با عزت و احترام بردند...*

تا کی به تو از دور سلامی برسانم
از تو خبری نیست برادر، نگرانم

در می زند این بار کسی، از هیجانم
شاید که تو برگشته ای، ای پاره ی جانم

یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده
حالا به من از سوی رضا، نامه رسیده

ای کاش که از تو خبری داشته باشم
در آتشِ عشقِ تو پَری داشته باشم

باید به خراسان سفری داشته باشم
در راه به قم هم نظری داشته باشم

با خاطر آسوده بمان چشم به راهم
یک قافله محرم به خدا هست سپاهم

* "فَسَألَت کَم بینَها و بین قم؟ "بی بی سوال کرد از ساوه تا قم چقدر راهه؟"قالوا:عَشَرَةُثَلاثَة " بی بی جان! راهی نیست..ده فرسخ راهه..." فَقالَت اِحمِلونی الیها..." من رو قم ببرید... شنیدم قم مرکز شیعیان ماست... مرکز محبین ماست...
"لَمّا وَصَلَ خَبرُها الی قم... "وقتی خبر آمدنش به قم رسید‌‌‌... "اِستَقبَلُها اشرافُ قم..."‌ بزرگان قم آمدند... راویان حدیث آمدند...علما آمدند...با عزت و احترام بی بی رو بردند منزل موسی بن خزرج...،همه می اومدن عیادت.. .همه سر می زدند... این خونه بیت النور شد... تا شبِ آخر بی بی رسید...*

باید نرسیدن به رضا را بپذیرم
حالا به شهادت برسم یا که بمیرم

وقتی که پریشان و بیمار و اسیرم
خوب است که در حجره خود روضه بگیرم

با یاد غمِ فاطمه هق هق بنویسم
بر حاشیه برگ شقایق بنویسم

اما جَوُونا ایشون یه فاطمه بود...این یه مریضِ بود... چطور مراقبت کردند... چطور احترام کردند.... یه مریضی هم مدینه بود..."قَد عَصَبَت رأسَها "همه ش سرش رو با دستاری می بست...‌ مادرم همیشه سر درد داره... اگه برای این دو کلمه مُردی،خدا رحمتت کنه...
"فَنَحلَ جسمُها..."مادرم آب شد...مادرم ضعیف شد....*

.

.