روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سید رضا نریمانی

آخه دلت مياد تنهام بذاري؟
آخه دلت مياد ببيني خونه رو تو بيقراري؟
آخه دلت مياد بگي: نميتوني دَوُوم بياري؟
 
آخه دلت مياد دلم بگيره؟
آخه دلت مياد جلوي بچه هات گريه ام بگيره؟
آخه دلت مياد گُلم و دست باد ازم بگيره؟
 
بخداچشم مون زده مغيره
بخدا زندگيم داره ميپاشه
 
وقتي كه قنفذ اين روزا ميخنده
تموم طعنه ها تو خنده هاشه
 
آخه نفس بكش جَوُونِ حيدر
آخه نفس بكش ديگه قسم ندم به جونِ حيدر
آخه نفس بكش كه داره ميبُره اَمونِ حيدر
 
آخه نفس بكش نگو نمي توني زنده بموني
آخه نفس بكش بخدا فاطمه خيلي جَوُوني
آخه نفس بكش اگه براي من دل نگروني
 
چرا ميگي حسن نره تو كوچه؟
اگه بره يه خوابِ بد مي بينه
 
چرا جلو حسينت آب نخوردي؟
چرا نره دَمِ تنور بشينه؟
 
صل اللهُ عليكَ يا عطشان
مقتل ميگه: افتادي آقاجان!
 
مقتل ميگه: از مادر آب خواستي
پيرهنت رو آقا بردن راستي
 
مقتل ميگه: پنجه تو موت كردن
بي پيروهن هي زير و روت كردن
 
تنها نذار اُمُّ المَصائب رو
خيمه نفرست اسبِ بي صاحب رو
 
خواهرت به نفس نفس افتاد
خيمه دست شمر و شَبَث افتاد
 
حسين جانم! حسين جانم...

.