حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج امیر کرمانشاهی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج امیر کرمانشاهی

صبح و ظهر و شام اگر كه ديده ي عاشق، تر است
فاش ميخواهد بگويد از همه عاشق تر است
 
وصل يعني سوختن، زيرا كه در آغوشِ شمع
سرنوشت اكثرِ پروانه ها خاكستر است
 
در لغت اُم ميشود ريشه، بلاشك باطناً
معني اُمِّ ابيها ريشه ي پيغمبر است
 
او به هجده نام، هجده سال، هجده جلوه كرد
او دو تا نُه سال سِيرِ مصطفي و حيدر است
 
ما مقام چادرش را هم نمي فهميم چون
سِنخ و جنسِ ساتر و مستور از يكديگر است
 
ما نمي دانيم خير و شرمان را هيچ وقت
آنچه را زهرا براي ما بخواهد بهتر است
 
هر كجا خير كثيرش هست، اَبتر كاملُ
هر كجا خير كثيرش نيست، كامل اَبتر است
 
واي از حالِ علي و واي از حالِ علي
هر چه مي شويد دوباره لَكِ خون روي در است
 
*حَبَّة بن جُوَین عُرَنی يكي از ارادتمندان مولا اميرالمؤمنينِ، ميگه: تب كردم، حالم اصلاً خوب نبود، اما مقيد بودم پشت سر آقام نماز بخونم، رفتم مسجد بعد از نماز آقارو ديدم، آقا فرمودند: چرا رنگ به صورت نداري؟ عرض كردم: آقاجان! تب دارم، كسالت دارم، فرمودند: خوب استراحت ميكردي، چرا اومدي؟ گفتم: آقا دلم براتون تنگ شده بود، گفتم يه بار ديگه ببينم شمارو، صداتون رو بشنوم... آقا فرمودند: دستت رو جلو بيار... دست من رو گرفتن، ذكري گفتن، همونجا كسالتم برطرف شد، حالم رو به راه شد، فرداش امام حسن رو توي بازار ديدم، قضايا رو تعريف كردم، آقا فرمودند: ميدونم، خبر دارم... گفتم: آقاجان از كجا ميدونيد؟ فرمود: از ديروز كه بابام از نماز برگشته تب كرده، تو بستر افتاده...يعني حال امام نسبت به ما اينجوريه، دردِ ما رو به جون ميخره...
ميخوام بگم: يا اميرالمؤمنين! طاقت نداشتيد حال يكي از دوستانتون رو ببينيد كه حالش خرابه، اما اين روزا ميگن: خانومت، چراغِ خونه ات، همه ي دار و ندارت تو بستر افتاده، ميگن: هم سر ضربه خورده، هم سينه مجروح شده، هم بازو ورم كرده، هم پهلو شكسته...*

تا آه ميكِشي نگران ميكُني مرا
آخر شبيهِ خويش كمان ميكُني مرا
 
با اَبرويِ گره زده لبخند ميزني
مثل گذشته باز جوان ميكُني مرا
 
گفتم عزيزِ من! تو زني پشت در مرو
عُمري اسيرِ زخمِ زبان ميكُني مرا
 
* صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله، ديدن كنارِ يه بدن ابي عبدالله به زانو رو زمين افتاده، هي خم ميشه؛ هي بلند ميشه...*
 
قطعه قطعه بدنت موي مرا كرد سفيد
عُمر سعد به زانو زدنم ميخنديد

.