حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج احمد سلطانی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها حاج احمد سلطانی

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك
صَلَّى اللهُ عَلَيْکِ یا صِدِّيقَةُ الشَّهِيدَه

آن لحظه ای که حُرمتِ آلِ عبا شکست
اَرکانِ عرش و فرشِ زمین و سَما شکست

میخانه شعله ور شد و پیمانه غرقِ خون
گویا سبویِ میکده ی کبریا شکست

آیینه ی پُر از تَرَکِ خانه ی علی
با ضرب تازیانه و در، زیرِ  پا شکست

بازو کبود و سینه گرفتارِ میخ شد
بعد از فشار پهلویِ خیرالنساء شکست

پروانه بینِ شعله فقط بال و پر زده
ای وای از اینکه بال و پرش بی صدا شکست

*هیچ کس صدای فاطمه رو نمی شنید، گوشا همه کر شده بود...*

سِقطِ جنین و زخمِ زبان شد نصیبِ او
با ضرب به خون نشست و دلِ هَل اَتا شکست

با ناله ای که فاطمه زد یا اَبَاالحسن!
رُکن و مقام و کعبه و سعی و صفا شکست

جام بلا به دستِ علی بود و آن میان
حتماً غرور و غیرتِ شاه وِلا شکست

*دستان مولا بسته است، دارن زهراش رو میزنن...*

این کینه ها قضا و قدر را به خون کشید
وقتی حریمِ خیمه ی خونِ خدا شکست

*"پیغمبر فرمود: سلمان! فاطمه با استخوان هاش ایمان رو به دست آوُرده..." لذا اول استخوان سینه رو سپر کرد، چنان با لگد به در زدن، شبها زهرا وقتی میخوابید استخوانهای سینه جابه جا میشدند، استخوانهات رو شکستن مادر!...*

با لگد زد وحشیِ نامرد آن در را بماند
ديد تا نقش زمين ياس پيمبر را بماند

لااقل اي كاش حرفي از مسلماني نميزد
نه،نميگويم كه او آيات كوثر را بماند

مرتضي انداخت روي روضه ي مادر عبا را
فضه آمد غنچه ي نشكفته پرپر را بماند

قصد آنها هتك حرمت بود،روضه دارد اين حرف
پس طنابي كه به آن بستند حيدر را بماند

كوچه بود و آن همه نامحرم و ناموس هستي
بي خبرها از خدا بازوي مادر را بماند

*خیلی از روضه خونها میگن: با غلافِ شمشیر به بازوی مادر زد، اما اونچه که نوشتن، میگن: با شمشیرِ در غلاف به بازوی فاطمه زدن، اونم نه فقط به بازوی زهرا، تمامِ...*

در وسطِ کوچه تو را میزدن
کاش به جای تو مرا میزدن

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه می زد

گاهی به پشت و پهلو، گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت، گاهی به شانه می زد

چه جوری زدنت بی بی جانم!؟ وقتی دید علی رو دارن کِشون کِشون میبرن، راه افتاد سمتِ مسجد، دید شمشیر برهنه بالای سَرِ مولا گرفتن، یا بیعت میکنی یا همین جا خونت رو می ریزیم، به وَالله مادرمون طاقت نیاوُرد، صدا ناله اش بلند شد، اگه الان دست از سرش بر ندارین، معجر از سرم بر میدارم، ستون های مسجد به لرزه افتاد، اما " لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله" مادر جان! کجا بودی اون ساعتی که شمشیر دار با شمشیرش، نیزه دار با نیزه، یه عده با عصا حسین رو میزدن...ای حسین!

.