نمایش جزئیات

قسمت دوم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سیدمجید بنی فاطمه

قسمت دوم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها سیدمجید بنی فاطمه

نگاه بی رمق و دستِ بی رمق داری
شباهتی چه صمیمانه با شفق داری
 
اگرچه قصه فتح علی شنیدنی است
شکست تازه ی امروز نیز دیدنی است
 
* یه مادرِ جَوُون اگه بچه های قد و نیم قد داشته باشه از خدا طلب مرگ نمیکنه، اونم مادرِ مهربونی مثلِ فاطمه...*
 
چه شد که زندگیت را ز سر نمیگیری؟
و مرغکان مرا زیر پر نمیگیری؟
 
فضای سینه ی من گرمِ درد و آه شده است
بسان بازوی تو، روز من سیاه شده است
 
اگر نه فکرِ دلِ یار خسته را بکنی
ز جای خیز که همسایه را دعا بکنی
 
مرو که موجِ نیازم به راه می افتد
پس از تو یوسفِ اشکم به چاه می افتد
 
پس از تو خوابِ نمازِ وُتیره می بینم
شعف به قنفذ و شورِ مغیره می بینم
 
*فاطمه! علی رو تنها نذار، علی جز تو کسی رو نداره...*
 
مرو که چینی این دل شکسته تر نشود
غریب خسته ی این شهر خسته تر نشود
 
هنوز ناله جانکاه تو به پشت در است
تنت از آتش آن روز شعله ور است
 
سخن اگر چه نگفتم ولی دلم پر بود
نگاه من که همیشه به خاکِ چادر بود
 
میان خطبه ات آری شکوه را دیدم
در استقامت تو صبر کوه را دیدم
 
اگرچه کِشتی عمرت به سمت ساحل رفت
خیال و خاطره ی تو نخواهد از دل رفت
 
کنون به پیکر یاست شقایق افتاده است
نگاه کن که حسینت به هق هق افتاده است
 
چگونه غم ننشیند به چهره ی حسنت
که خون تازه گل انداخت روی پیرهنت
 
خدا کند که غمت سینه محترق نکند
و دخترت که بیاید ز غصه دق نکند
 
# شاعر جواد محمد زمانی
 
منم ز روی تو شرمنده، چون در آتش و دود
تو سوختی و علی دید باز صبر نمود
 
تو سوختی و علی سوخت با تمامِ وجود
کاش راهِ گریزی میانِ آتش بود
 
کاش مرغِ دلی ناله در قفس نزند
زنی میانِ آتش، نفس نفس نزند
 
*فاطمه! تو میانِ در و دیوار بودی، علی دستاش بسته بود نتونست برات کاری کنه، فاطمه جان! کجا میخوای بری علی رو تنها بذاری؟ تو باید زینب رو عروس کنی، تو باید نوه هاتو ببینی... یادته شب عروسی مون، بابات پیغمبر من رو صدا زد، با یه دستش دست من رو گرفت، با یه دستش دستِ تو رو، دستِ تو رو توی دستِ من گذاشت، گفت: الهی به پای هم پیر بشید...زهرا تو هنوز هجد سال بیشتر نداری، کجا میخوای بری عزیزِ دلم!

.