نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج اسلام میرزایی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج اسلام میرزایی

مثل یک ابر بهاری، یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری، یابن الزهرا
 
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری، یابن الزهرا
 
با واژه ی مادر شود آهت کشیده
در لا به لای اشک و زاری، یابن الزهرا
 
 *اومدي به امامِ زمانت تسليت بگي، اومدي تو اين مجلس روضه، كمكِ امامِ زمانت باشي...*
 
ای وایِ مادر های تو می گوید آقا
خیلی برایش بی قراری، یابن الزهرا
 
آقا مگر من مرده ام که مثل حیدر
سر را به زانو می گذاری، یابن الزهرا
 
*ما هم اومديم با شما گريه كنيم تا شما تنها نباشيد آقاجان!...*
 
آقا! تنم، مالم، همه جانم فدایت
آماده ام بر جان نثاری، یابن الزهرا
 
جز اشک دیده مرهم دیگر ندارم
با عرض پوزش از نداری، یابن الزهرا
 
از این که هستم دوستدارِ مادر تو
حتماً مرا تو دوست داری، یابن الزهرا
 
 *مُحرم همه ميان برا عزاداريِ ابي عبدالله، اما فاطميه ها خوصوصيه فقط مَحرم ها ميان عزاداري و روضه، هر كسي رو راه نميدن تويِ روضه ي حضرت زهرا...*
 
تا این که باشم زائرِ قامت خمیده
دنبال یک سنگ مزاری یابن الزهرا
 
زهرا به زهراها شده تبدیل یعنی :
در کوچه شد آیینه کاری، یابن الزهرا
 
#شاعر  محمد فردوسی
 
* بي بي فرموده بود: علی جان! من رو شبونه غسلم بده، شبانه دفنم كن... فضه ميگه: اميرالمؤمنين به بچه ها سفارش كرد، بچه ها بي قراري نكنيد، بلند بلند گريه نكنيد، همسايه ها نَشنَوَن، كسي نفهمه، ديدن اين نازدانه ها آستين به دندان گرفت، مثل ابر بهاري گريه ميكنن....
اسماء آب مي ريخت، بدن زهرا رو امیرالمؤمنین غسل ميداد، يه مرتبه ديدن علي سر به ديوار گذاشت، صدا ناله اش بلند شد: واي، واي... اسماء گفت: آقاجان! فرموديد همه آروم گريه كنن!؟ فرمود: اسماء! ببين آب كه ميريزم خونابه مياد، بعد از نود و پنج شب و روز خون قطع نشده، اسماء! زهرا دردش رو به من نگفت...
يه جمله روضه ي من، ميخوام بگم: یا امیرالمؤمنین! شما بدنِ بي جانِ زهرا رو غسل ميداديد، چشمتون خورد به جايِ زخمِ مسمار، خونابه ديدي طاقت نيآوُردي، اما من بميرم برا دخترت زينب، خدا برا هيچ خواهري نيآره، آقا امام محمد باقر مي فرمايند:" لَقَدْ قُتِل بِالسَّيفِ وَ بِالحِجارَةِ وَ بِالخَشَبِ و بِالعَصَا" نيزه دار نيزه ميزد، با چوب ميزدن، با عصا ميزدن، يه جاي سالم روي بدن حسين نبود...*
 
 به سمت گودال از خيمه دويدم من
شمر جلوتر بود دير رسيدم من
 
 سَرِ تو دعوا بود، ناله كشيدم من
سَرِ تو رو بردن، دير رسيدم من
 
 * يكي داره عبا رو ميكَنه، يكي داره عمامه رو ميكَنه، ساربان دنبال انگشترِ، خولي سر رو برداشت و بُرد...*
 
هجوم آوُردن همه سمتِ پيكرت
جلو چشمِ مادرت
برا بُردنِ سَرت
 
 شلوغِ گودال، همه هلهله كنان
شمر و خولي و سنان
دست پر دارن ميان
 
 پنچه گذاشته لابه لاي موت
خنجرش رو گذاشته روي موت
 
 بميره خواهرت كه با نوك ني
اينجوري كرده زير و روت
 
 اَلسَّلامُ عَلَي مُرمّل بالدّما
مُقَطَّعُ الاَعضا
 
 من بي وضو موي تو را شانه نكردم
حالا به دنبالِ سرت بايد بگردم
 
 سري به نيزه بلند است در برابر زينب
خدا كند كه نباشد سرِ برادرِ زينب
 
 *صدا بزن: حسين!...*

.