حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس سیدمحمود علوی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس سیدمحمود علوی

"اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی فاطِمه، السَّيِّدَةِ الْجَليلَه، ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَه، فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيله، الْمَخْفِيَّةِ قَبْرُها، الْمَجْهُولَةِ قَدْرُها، الْمَمْنُوعَةُ ارثها، الْمَجْهُولَةِ قَدْرَهَا، المَکسورة ضِلْعُهَا، المَقتولة وَلَدَهَا، المغصوبة حَقَّهَا"
 
زخمی ترین مریض
علی را بهم نریز
 
 "المضروبة وَجْهِ هَا، المجروحة عینها، المضلومة بَعْلُهَا"
 
بزرگ مدینه، بزرگ همه
دعای قنوتِ شب فاطمه
 
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت درآمدم
 
*روزای آخر گفت: فضه! زیر بغل هام رو بگیر، خانوم جان حالتون خرابه، گفت: فضه! علی ببینه من پشت درم نیرو میگیره...*
 
خودم آمدم تا سلامت کنم
به جای همه احترامت کنم
 
بیا احترامت فقط با من است
جوابِ سلامت فقط با من است
 
تو خورشیدِ زهرای این خانه ای
عزیزم تو آقایِ این خانه ای
 
مُهیای تو خانه را ساختم
علی جان بیا سفره انداختم
 
بیا سیر امشب نگاهت کنم
تماشای رخسار ماهت کنم
 
نگاهِ تو را از خدا خواستم
من از دارِ دنیا تو را خواستم
 
تمنای دستانِ سرد منی
تو دل گرمیِ من، تو مَرد منی
 
بیا چاره ی حالِ پروانه کن
بیا گیسوانِ مرا شانه کن
 
اگر گیسوانم به هم ریخته
کمی کار خانه سرم ریخته
 
سرم را اگر پیش تو بسته ام
اگر گریه کردم کمی خسته ام
 
خیالِ تو راحت رویم زرد نیست
اگر گریه هم کردم از درد نیست
 
که این گونه دلگیر کرده تو را
چه کس این چنین پیر کرده تو را
 
به امر پیمبر عمل می کنی
بمیرم که زانو بغل می کنی
 
*بی بی اومد تو مسجد گفت: چرا هیچکی از حق علی دفاع نمیکنه؟ مگه علی با شما چه کرده؟ اون که چاه میکَنه وقف میکُنه، اون که خرماها رو تقسیم میکُنه، عبارو تکون میده مبادا یه خرما به عبا چسبیده باشه  و به خونه بیاد...*
 
چه کرده اید که خَلق احترامِ او نکنند 
سپرده اید غلامان سلامِ او نکنند
ـــــــــــــــــ
 
ببینم تو را رو به راهی علی
بمیرم برایت الهی علی
 
غمت را روی شانه ام برده ام
نگو از غریبی مگر مُرده ام
 
مدینه اگر نیست گریان تو
من و بچه هایم به قربان تو
 
به دنیا پرستی عمل می کنند
شنیدم تو را کم محل  کنند
 
اگر بی قراری به مسجد نرو
اگر غصه داری به مسجد نرو
 
کنارِ من و بچه هایت بمان
همین جا نمازِ جماعت بخوان
 
تو مولای والامَقامِ منی
بدان تا قیامت امامِ منی
 
اگرچه دَرِ خانه ات هم شکست
علی خانه ی تو بهشتِ من است
 
یل خیبر این قدر گریه نکن
جلوی در این قدر گریه نکن
 
من از اشک مردانه دق میکنم 
همین گوشه ی خانه دق می کنم
 
مگر مُرده باشم تو گریه کنی
زمین خورده باشم تو گریه کنی
 
تو به حدِّ کافی پریشان شدی
همان کوچه بس بود، گریان شدی
 
زمین خوردن من فدای سرت
کتک خوردم اصلاً فدای سرت
 
بر آن خونِ دیوار خیره مَشو
به تیزی مسمار خیره مَشو
 
به جانِ علی پهلویم بهتر است
عزیزِ دلم بازویم بهتر است
 
تو حرف از مدینه شنیدی علی
سَرِ من خجالت کشیدی علی
 
ببین رفتنی ام به زحمت نیوفت
جواب هرکسی را نده هرچه گفت
 
*هر کاری میخوای بکنی مردونه اش خوبه، جهاد مردونه، صدقه مردونه، دستگیری مردونه، یه کاری هست زنونه اش به همه ی کارها می ارزه، اگه خواستی برا زهرا گریه کنی زنونه گریه کن، هی به سینه بزن بگو: یارالی نَنَه، ای مادرِ زخمیِ من، به پا بزن بگو: ای جوان نَنَه... مادری که تو سن هجده سالگی  دست به دیوار  میگرفت راه میرفت...*
 
نمی تونم پَرَمو بلند کنم
از زمین مادرمو بلند کنم
 
زدنت تو کوچه ها روم نمیشه
جلوی مردم سَرمو بلند کنم
 
* امام حسن میگه: موقعی که میرفتیم من دستم تو دستِ مادرم بود، اما از مسجد که می اومدیم  من عصای مادرم بودم...*
 
از مسجدِ جَدّم می اومدیم خونه
ابرِ چشمِ مادر دیدم که بارونه
 
حسرت او روزا کوتاهی قد شد
با مادرم رفتم خیلی برام بد شد
ـــــــــــــــــ
مردک پست که عُمری نمکِ حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
 
*یهو دیدم نامرد یه قدم جلو اومد مادرم یه قدم عقب رفت، دوباره یه قدم جلواومد مادرم عقب تر رفت، مادرم نگاه به اون نانجیب نمی کرد،  نانجیب یه نگاهی دور و برش کرد تا دید کسی نیست، تا دید بابام نیست، بی هوا سیلی به مادرم زد...*
 
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
 دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
ـــــــــــــــــ
سادات شرمنده
مغیره داره به حسن میخنده
 
روزِ قیامت که میگن امروزه
در داره رویِ مادرم میسوزه
ـــــــــــــــــ
اون مادر شهید میگن: هر چه اصرار می کردیم که آزمایش دی اِن اِی انجام بده تا بچه ات که گمنامه مشخص بشه کجاست، حتی به بچه هاش هم اجازه ی این کار و نمیداد، میگفت: الان  بچه ی من که گمنامه مادرش زهراست، اگه دیگه پیدا بشه من میشم مادرش، الان شب های جمعه زهرا میره بالا قبرش، من مادری بیشتر بلدم  یا زهرا؟ بخدا زهرا بیشتر مادری بلده...
بچه ها اومدن فضه گفت: بچه ها غذاتون آماده است، بشینین غداتون رو بخورید، یه نگاهی کردن گفتن: فضه! کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم؟ فضه گفت: بچه ها دیگه بی مادر شدید زود باشید باباتون علی رو خبر کنید، روایت میگه: بچه ها دویدن سمت مسجد تا گفتن:"اَبَتا مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَة" بابا مادرمون فاطمه از دنیا رفت، دیدن علی با صورت زمین خورد، هی دیدن تا مسجد زمین میخوره، دست گذاشت روی در"  یا قُرَّةَ عَینِ الرَّسوُل" دید فاطمه جواب نمیده...  "يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن" راوی میگه: "فَأَلْقَی الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ"دیدن علی عبا و عمامه رو درآوُرد" وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ" زهرا! با من حرف بزن..*
 
بگذار بگویمت به فریاد
چون طفل علی به گریه افتاد
 
ارکان فلک ز حرکت افتاد
مولای سخن به لُکنت افتاد
 
*دوباره علی صدا زد"یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْه" راوی میگه: دید علی چاره ای نداره، صدا زد:" فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب" روح از جسم قبض شده بود، اما زهرا دید علی داره گریه میکنه، با خودش شاید گفته باشه، من محسن دادم علی گریه نکنه، من دستم شکست علی گریه نکنه، روایت میگه: "فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِه" زهرا چشماش رو باز کرد، یه نگاه به صورت علی کرد،"وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَی" دو تایی شروع کردن گریه کردن...
بذار از اینجای روضه برم کربلا، آخه خود مادرمون لحظه های آخر وصیت کرد"  وَ لَا تَنْسَ قَتِيلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاق" علی جان خیلی حواست به حسینم باشه... "صلی الله علیک یا مظلوم" حسین هم از باباش امیرالمؤمنین یاد گرفت، دید چه جوری باباش مادرش زهرا رو صدا زد تا جوابش رو داد، حسین هم روز عاشورا، کربلا کنارِ بدنِ اِرباً اِربای علی اکبرش، صدا زد:*
 
اي پسر من پدر پير توام
پدر پير و زمين گير توام
 
آمدم با چه شتابي سويت
تا مگر زنده ببينم رويت
 
چشم اگر باز كني جادارد
حال باب تو تماشا دارد
 
ای حسین!...
.