نمایش جزئیات
روضه وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها سیدمجید بنی فاطمه
*امشب گوشه ی دلت بگو، آی اباالفضل! امشب روضه ی مادرته آقاجان ....*
نشستم در بقیع اشکی بریزم
*هرروز میومد تو بقیع، چهار تا صورتِ قبر برا پسراش درست کرده بود... *
نشستم در بقیع اشکی بریزم
شنیدم علقمه رفتی عزیزم
شنیدم کودکان بیتاب بودند
تو بودی و همه بی آب بودند
شنیدم از عطش افتاده بودند
بدستت مشک خالی داده بودند
الا ای ماه بی شمشیر رفتی
میان روبهان چون شیر رفتی
صدایت میزنم با اشک عباس
به جای نیزه بردی مشک عباس
شنیدم مشکبردی برنگشتی
هزاران تیر خوردی برنگشتی
شنیدممشکزیر آب بردی
دراوج تشنگی آبی نخوردی
الا مادر به قربان توعباس
جدا کردن دستان توعباس
شنیدم راه نخلستانگرفتی
شنیدم مشک بر دندان گرفتی
شنیدم مشکآبت تیر خورده
شنیدم پیکرت شمشیر خورده
الا ای که دل از من بردهچشمت
شنیدم که شده آزرده چشمت
اگر می بود شمشیرت به چنگت
کسی هرگز نمی آمد بهجنگت
*شنیدم نتونستی آب ببری...*
شنیدم کرده ای غوغا اباالفضل
کنارت آمده زهرا اباالفضل
الا ای عُمر مادر ای جوانم
جوان مهربانم پهلوانم
من و داغ شما و حال پیری
کجایی دست مادر را بگیری
شنیدم بعد تو غوغا شد عباس
عزای زینب کبری شد عباس
پی تو روی تل از اطفال رفتن
همه اهل حرم از حال رفتن
شنیدم دشمنان خوشحال بودن
همه دور و بر گودال بودن
شنیدم زینت اطفال بردن
حسینم را ته گودال بردن
درآن ساعت کجا بودی اباالفضل
به زیر نیزه ها بودی اباالفضل
من از بعد حسین، همراه زهرا
زنم ناله: حسینم وا حسینم وا
.