نمایش جزئیات
مدح خوانی ولادت حضرت جوادالائمه علیه السلام و حضرت علی اصغر سلام الله علیه سید مجید بنی فاطمه
قلم به دست گرفتم دل از نفس افتاد
که باز عشق رسید و نفس به این دل داد
به پای عشق نشستن چقدر شیرین است
شبیه تیشه زدنهای بی حدِ فرهاد
خراب عشقم و اما به خویش می بالم
کّزین خرابی عشق است خانه ام آباد
من و تمامی ایل و تبارم از اول غلام زاده
وعاشق شدیم مادر زاد
تمام صحبتم از عشق یک توسل بُود
توسلی که زده شعله ها بر این بنیاد
خداش بیامرزد آن کسی را که
قسم بهحق جواد الائمه یادم داد
خدا به حُرمت چشمانش آفرید مرا
میانحلقهٔ عشاق او کشید مرا
زمین وشمس وقمر از تبار چشمانت
ومَه به گردش دورِ مدار چشمانت
وجودآیینه شد آب از خجالت
توهمینکه آمد وآمد کنار چشمانت
اگر که وعدهٔ محشر نبود ممکن بود
شوند عالمین تارومارِ چشمانت
دلیل اینکه زمین دست وپای خودگمکرد
قسم به نام خودت بود کار چشمانت
دل از امام ربودن که کار هرکس نیست
ولی نبود همین افتخار چشمانت
زِ راه آمدی وآسمانمان کردی
شبیه چشمخودت بی کَرانمان کردی
ــــــــــــــ
امشب از شوق چشم دلبرها
لب به لب میشوند ساغرها
از اهالی آسمان هستی
التماس دعا کبوترها
دل عالم به شوق آمده است
از سر خنده های خواهر ها
چشمخود باز میکند طفلی
وبه پا میشود محشرها
چِقدر دل اسیر قُنداقش
چِقدر زیر پای او سرها
اصغر است ولبان کوچکاو
بوسه گاه لبان اکبرها
پسر آفتاب آمده است
بند جان رباب آمده
نمکخانوادهٔ زهرا
شده بابای باب حاجتها
نمک از خنده هاش می ریزد
طفل شیرین حضرت بابا
گاهی اوقات بالش سر او
میشود دست دختر زهرا
یا کهگاهی رقیه می آید
تا بگیرد بغل برادر را
او برای خودش علمداری است
علمش دست حضرت سقاست
روز اول حسین میدانست
میشود قصه ساز عاشورا
چقدر با وقار می آید
نوه ی ذوالفقار می آید
خنده اش اعتبار دنیا بود
همهٔ دل خوشی بابا بود
رتبهٔ بی نظیر قنداقش
مثل چادر نماز زهرا بود
هر زمانی که گریه سر می داد
قبل هرکس رقیه آنجا بود
.