نمایش جزئیات
قسمت اول روضه شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها حاج محمود کریمی
ديشب برای تو كمی ماتم نوشتم
مرثيهای با رنگ های غم نوشتم
در انتهای آسمان هفت گانه
نام تو و پرواز را با هم نوشتم
نام تو را وقتی رسالت می كشيدی
همسايهی پيغمبر اكرم نوشتم
وقتي نگاهم بر نجيبي تو افتاد
مريم نوشتم باز هم مريم نوشتم
آن تكههای زندگی معجرت را
باور نمی كردم اگر مبهم نوشتم
وقتي نگاه زخمیات را می شمردم
از پلك هايت چند تا را كم نوشتم
همشيره ی خورشيد ای خانم ببخشيد!
نامِ تو را با خطّ نا مَحرم نوشتم
نگاهم ماند و از درها نیامد
نشانی از کبوترها نیامد
زمانی گردِ من پُر بود حالا
یکی از آن برادرها نیامد
دلم از تارِ غم شیرازه دارد
وجودم دردِ بی اندازه دارد
لباسِ کهنهات را میفشارم
لباست بویِ خونِ تازه دارد
لبم خشک است آب آور کجایی؟
رُبابم مُرد علیاصغر کجایی؟
سرم برخاک اُفتادهاست عمه...
عصایِ پیریام اکبر کجایی؟
مگر در شامِ غم خواهر ندارید
مگر این گوشه یک دختر ندارید
بیایید و ببینم رویتان را...
ولی افسوس بر تَن سر ندارید
مرا در لحظهی خوشحالیاش زد
مرا در موقعِ بیحالیاش زد
کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد
مرا هم با غلافِ خالیاش زد
امیدم رفت تا بازوی تو رفت
اباالفضلم چه شد اَبروی تو رفت
سرم را ضربِ یک نیزه شکسته
همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت
#شاعر:حسن لطفی
*روضه ای که برای خودش بی بی زینب لحظه ی آخر عُمرش میخوند، این بود: ای حسینم! ای حسینم! ای حسینم ...*
هیچ کسی نیست دور و برم غیرِ یادِ تاج سرم
سر به دامانِ بی کسی مثل شام غریبان حرم
چشمم از اشک زمزمِ خون، روحم از درد طفل یتیم
آید از خاک کربلا، بوی تو همراه نسیم
پاره پاره پیرهنت، یاد جسم بی کفنت
کشته من را یاد تو، یاد دست و پا زدنت
ای حسینم! ای حسینم!...
یادِ رأس روی نی و یاد صحرا و بدنت
یاد تیغ کُندِ گلو ، یاد سُم اسب و تنور
یاد داغ دختر تو، یاد حلق اصغر تو
یاد نعل و جسم یتیم، اِرباً اِرباً اکبرِ تو
ای حسینم! ای حسینم!
یاد چشم خشکحرم، در ره آب آور تو
یاد چکمه روی تنت، دشنه روی حنجرتو
یاد چشم بسته ی تو، یاد ذکر و لب زدنت
یاد زلف خاکی تو، یاد زیر و رو شدنت
.