نمایش جزئیات

روضه خوانی ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام به نفس کربلایی حنیف طاهری

روضه خوانی ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام به نفس کربلایی حنیف طاهری

دنبال صدای دلبرم افتادم
با سر به کنار اکبرم افتادم

تا پهلوی نیزه خورده اش را دیدم 
یک لحظه به یادِ مادرم افتادم

از بنی هاشم اولی بود‌که رفت میدان، جَوُونا بودن، یعنی عباس بود... همه ی جَوُونای اهل حرم بودن ولی چطوری که مقاتل نوشتن، زینب سلام الله علیها خودش رو رسونده بالا سر علی اکبر، بقیه اگر هم میومدن نیزه داشتن، شمشیرداشتن، تازه مرحوم قزوینی مینویسه که زودتر از امام حسین رسید حضرت زینب، بعد خودش جواب داده، گفت: هفت قدم مانده بود به بدن علی اکبر، امام حسین از رو اسب افتاد، دیگه نمی تونست بره جلو، هی خودش رو میکِشید روی زمین....

زبانحال عرض میکنم: تا عباس اومد بره کمک امام حسین، هر کدام اومدن، بی بی زینب می گفت: همه بایستید اینجا کار، کار خودمه، یه روز مدینه مادرم  تنهایی رفت بابام رو از مسجد برگردوند، اینجاهم  هیچکی نمیتونه بره حسین رو زنده برگردونه، فقط من باید برم...
 امام حسین نشست کنار بدن، صدا زد: علی جان! قربونت برم...*

چشمم دگر نبیند و پایم نمیرود
گم کرده ام پس از تو ره خیمه گاه را

*دست زینب اومد روی شونه ی ابی عبدالله سر بلند کرد، دید زینب اومده، همه جَوُونا، هر کی رو خاک افتاد از صبح، ابی عبدالله تنها برگردوند اون رو خیمه، نگفت: جَوونا بیاید، ولی اینجا ناموسش اومده تو میدون، لذا صدا زد: جَوُونا بیاید، جَوُونا اومدن، هر چقدر هم بدن ارباً اربا باشه چهار نفر میتونن‌ دور عبارو‌ بگیرن  و برگردونن...
اما بقیه ی جَوُونا دور زینب رو گرفتن، نگاه کسی به قد و بالای عمه ی علی اکبر نیوفته...
اما صبح یازدهم محرم، زینب  هی صدا میزد: جَوُونای بنی هاشم کجایید؟...*

گر چه پایم را زمین نامحرم است
دور تا دورم ببین نامحرم است