نمایش جزئیات

مدح‌وتوسل ویژهٔ ولادت کریم اهل بیت امام‌حسن مجتبی علیه السلام به نفس کربلایی حنیف طاهری

مدح‌وتوسل ویژهٔ ولادت کریم اهل بیت امام‌حسن مجتبی علیه السلام به نفس کربلایی حنیف طاهری

آمدم با خویش آوردم دلِ بیمار را
شسته ام با اشک هایم دیدهٔ بیدار را
آمدم بلکه ببینم صورتِ دلدار را
گر کمی قابل بدانی جان بی مقدار را
میخرم با نقدِ جانم لحظهٔ دیدار را

وقت آن شد تا بهارم را گل افشانی کنی
چشم ها را آشنا با ابر بارانی کنی
ماه را در چین پیشانی زِندانی کنی
با سِیه مویت شبم را شام طولانی کنی
تا شب قدری بدانم قدرِ روی یار را

میوزد از سمت اقلیمِ لبت بوی بهشت
که تمام عالمی گشته ثَناگوی بهشت
با تو حق برداشته امشب پرده از روی بهشت
تا بیایی یوسفِ زیبای بانوی بهشت
دسته دسته لاله میکارم سر بازار را

از دلم تا سمتِ باب قبله ات پل میزنم
من برای بوسه بر خاکت فقط هُل میزنم
چشمه ام میجوشم و در پای تو قُل میزنم
من به شالِ سبز تو دستِ توسل میزنم
کس ندیده رد کنی این قوم حاجت دار را

من اویست بودم و از تو قَرَن میخواستم
از لبِ جَدّت کمی جانم حسن میخواستم
من تو را با التماس و خواهشن‌میخواستم 
از کفِ خود فِدیه دادی هر چه من میخواستم
من سرِ این سفره دارم روزی بسیار را

من اسیرِ تاب موی تابناکت میشوم
بادِه بادِه مستِ یک انگور نابت میشوم
پاک مجنون و اسیرِ عشق پاکت میشوم
زیر پا له کن جَمل را که هلاکت میشوم
یک سره کن با نگاهی کار آن پیکار را

صبح از پیدایش صبح ظهورت مست شد
هر که عاقل بود با جام طَهورت مست شد
گندم ما خوشه خوشه از تنورت مست شد
یک‌ مدینه از تماشای عبورت مست شد
یک مدینه گشت منصور و به پا کن دار را

جان حسن، جانان حسن، ایمان حسن، قران حسن
معنی بابُ الشفا هم درد و هم درمان حسن
جان به قربان حسین عالم سنه قربان حسن
بانی ماه خدا و سفره احسان حسن
نه فقط با نام تو وا میکنم افطار را

بر مزاری که نداری من کبوتر میشوم
 شور میگیرم غلامِ کوی شبر میشوم
نوکرآن آستان تا روز محشر میشوم
مثل پروانه به نور روت پرپر میشوم
خوب میسازم خوب میسوزم مهیا کنم برایم نار را

موسم حج است با موی بلندت ناز کن
لب گشا و یا علی گو و عشق را آغاز کن
در طوافت نغمه ی الله اکبر ساز کن
بند از پای جنونِ عاشقانت باز کن
تا ببینی در مِنایت فوجی از کشتار را

چشم هایت جا نماز و ابرویت محراب بود
دستِ حیدر گِرد ماه صورت تو آب بود
فاطمه در تاب مژگانت دلش بی تاب بود
اولین سر گشته ی خودِ ارباب بود
ای بنازم این دو نَجل حیدر کرّار را

اقاجان خاک قبرت کربلای آل هاشم میشود
قلب ما پیش بقیع تو ملازم می‌شود
جنس نامرغوب هم یک روز لازم میشود
سیزده دفعه فدای روی قاسم میشود
حق بده باید بپوشانند آن رخسار را

حیف شد که سنگ ها از رخ نقابش را گرفت
نیزه ای در تشنگی ها آب و تابش را گرفت
یاسمن بود و سُم مرکز گلابش را گرفت
از شکسته خواندش آقا جوابش را گرفت
ریخت داغش بر سر دوش عمو آوار را


*ابی عبدالله رسید بالا سر قاسم، یه نگاهی کرد 
دید داره پاهارو‌، رو خاک میکشه صدا زد..

ولی بگوی به گلچین تلاشِ بیهوده کردی
گلی که آب نخورده دگر گلاب ندارد...*