نمایش جزئیات
مناجات وتوسل به حضرت سیدالشهدا سلامالله علیه ویژۀ ماه مبارک رمضان به نفس حاج مهدی رسولی 1401
کجاست اهل دلی که نگاهِ ما بُکند
برای حال خرابِ دلم دعا بُکند
*عارف بزرگسیدعلی قاضی میگه: نیمه شبی آمدم تو این خونه های قدیمی تو حوض وضو بگیرم... میگه خواستم وضو بگیرم دیدمانگار یه نوری امشب به قلبم میشینه، هرچی فکر کردم خدایا من که کاری نکردم! این نور از کجا داره میاد؟ آقاسیدعلی قاضی میگه: خدایا! این نور به عمل من نیست از کجا داره میاد؟ میگه یهو دیدم تو یکی از این خونه ها یه طلبه ای دستاش رو برده بالا میگه خدایا من سید علی قاضی رودوستش دارم، خدایا یه نوری بهش عنایت کن. دیدم به دعای خیر اون رفیقم من نور دیدم.....*
کجاست خِبره طبیبی که کیمیا داند
مس وجودِ مرا بهتر از طلا بکند
به ذره گر نظر لطف، بوتراب کند
به یک نگاه مرا بنده ی خدا بُکند
همین که داد و فغانم بلند شد دیدم
جناب خواجه ی شیراز این ندا بکند:
طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند....؟!
عاشق منم که یار به حالش نظر نکرد...
ای خواجه درد هست و لکن طبیب نیست....
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟!
ای خواجه درد نیست و لیکن طبیب هست...
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟!
مرا بگیر و درِ خانه ات مقیمم کن
چقدر عبد فراری برو بیا بکند...
به کارمن گره خورده است اما
گشایش از گره ام ذکر یارضا بکند
*مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا روایتی رو آوردند خیلی عجیبه، میگن: وقتی نیشابور حضرت رضا اون حدیث معروف رو فرمودند آمدند از بین جمعیت رد بشن دیدند یه نفر هی به این محافظا میگه: من یه ذره با آقا کار دارم، میخوام یه ذره امام رضا رو ببینم...
میگه اون قدر اصرار کرد، آقا متوجه شدند، فرمودند: برید کنار، بیا جلو ببینم چیکار داره، میگن: اومد عنان اسب امام رضا رو گرفت... گفت: آقاجان! درِ گوشی میخوام بگم. فرمود: بگو، صدا زد: یا امام رضا! به اینا گفتی منم فهمیدم، اینا همه اهل ولایت شما نبودند، من اهل ولایت شمام، آقا لبخند رو لباشون اومد، آقا یه چیزی به من بگو که به اینا نگفتی... یه راز به من بگو، امام رضا یه نگاهی کرد گفت یهچیزی بهت میگم اگر بگیری همه عالم مال توئه. گفت چیه؟ گفت: همین قدر بدون: محبت جد ما حسین، تو قلب فاجر هم نفوذ می کنه... اگر دیدی دلت مرده است برو کربلا... اگر دیدی بیچاره شدی برو کربلا...
یه جوری راه رو بر ابی عبدالله تو کربلا بستند... امام صادق فرمود: مثل یه گنجشکی که تو قفس گیرش بندازند، از هر طرف حمله کنن یه جوری ابی عبدالله رو توی تنگنا گذاشتند....
خدا گفته: حسین! راه همه قلب ها رو به روت وا کردم عزیزم... به هر دلی میخوای بتابی، بتاب عزیز دلم...*
چه می شود شب جمعه، یکی زِ کرب و بلا
حواله ای بفرستد مرا صدا بُکُند
*همه ی اهلبیت وقتی جون می دادند نگاهشون به بالا سرشون بود. امام صادق فرمود: بین ما اهل بیت فقط یک نفر جون میداد به آسمون نگاه نمی کرد.. از تو گودی قتلگاه با کنارِ سر خیمه هاش رو نگاه می کرد...*
حسینچوخ باخما خیمیه
من اوزومدَ حسینچیم
اَخْیامیدَه اوخیمه ی نالان منم کیدی