نمایش جزئیات

روضه و توسل به امیرالمؤ‌منین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدر به نفس حاج مهدی سلحشور

روضه و توسل به امیرالمؤ‌منین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدر  به نفس حاج مهدی سلحشور

یا بر سر من از سرِ نی سایبان بده
یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده

جانم به لب رسیده ولی جان نداده ام
گفتم به دل که صبر کن و امتحان بده

نیزه سوار گشته ای و تند می روی
جا مانده ام برای رسیدن زمان بده

*مگه نمی بینی همه ی ما رو با یه طناب بستند؟ مگه نمی بینی با زنجیر و شلاق می زنند؟ هی می خوریم زمین،بلند میشیم...
حضرت زینب سلام الله علیها شروع کرد با داداش صحبت‌کردن گفت: داداش ...*

پایم دگر برای خودم نیست، باغبان
بر ساقه های مرده ی من باز جان بده

دیدم که گفت چَشم ربابت به نیزه دار
گهواره ی عزیزِ دلم را تکان بده

*نانجیبی صدا زد: هر چی میتونید این خونواده رو اذیت کنید.... گفت این سرا رو از بین این محملا ببرید... چپ چپ به اهل و عیال پیغمبر نگاه کنید... نانجیب لج کردگفت: سرها رو بین محملا تقسیم کنید. سر هر شهیدی رو بردند کنار ناقه ی خانواده اش. اما علی الظاهر اُم لیلا که کربلا نیامده... سرِ علی اکبر کنار محملِ زینب... ام البنین هم که نیامده... سر عباس هم کنارِ محملِ زینب... سر عون و محمد هم کنارِ محملِ زینب... سر ابی عبدالله هم کنار محملِ زینب قرارگرفت...
گفت: داداش! یه خورده قرآن بخون از ما رفع تهمت کن... سر برادر بالای نیزه شروع کرد قرآن خوندن...
"أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا"یه احترامی از این قاری قرآن نگه داشتند... زینب سلام الله گفت : داداش! دیگه بسه قرآن نخوان...*

اینقدر قرآن نخوان این چوب ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هر چه خواستی قرآن بخوان...

شاعر:محسن عرب خالقی