نمایش جزئیات

روضه‌ و توسل شب جمعه ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام به نفس کربلایی محمد حسین حدادیان

روضه‌ و توسل شب جمعه ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام به نفس کربلایی محمد حسین حدادیان

چشمی بر آن چه رفت به غارت نداشتند
اما دلِ رباب پی گاهواره بود

پروانه شدم تا که بسوزم اما
هر سوختنی سوختن شمع نشد

ما جمع شدیم دور هم گریه کنیم
برآن بدنی که عاقبت جمع نشد

*دست برد زیر بدن عباس، دید همینجوری داره خون
 میریزه نه فقط بدن، همه ی سر متلاشی شده...
نه بذار خود ابی عبدالله رو بگم، السَلامُ عَلیکَ یا مُقَطِعَ الاَعضا..

حالا از اون بدنی بگم که خود حسین 
فریاد میزد بالاسرش گریه میکرد..*

میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالَم علی دارم

تو اینهمه شدی و من هنوز یک نفرم
نفس بکش پسرم!
بگو چه جوری تنت رو به خیمه ها ببرم؟ 

«حسین جان اگه میخوای حال ما خوب شه ما رو ببر کربلا...»
وقتی رسیدن اربعین کربلا زینب مونده بود کدوم طرف بره...

همینجا شیرخواره گریه میکرد
رباب بی ستاره گریه میکرد

همینجا بود که دلها گرفتو
کسی روی تن تو جا گرفتو
و از پشت سرت سر را گرفتو

«رَحِمَ اللّه مَن نادَیٰ یا حسین
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»

*بزرگای مدینه جمع شدن دیدن امام صادق داره گریه میکنه همه ی محاسنش خیس اشک شده، گفتن آقاجان! الحمدلله همه ی اهل بیتتون سالمند. کسی طوریش نشده چرا اینقدر گریه میکنید؟بیتابی میکنید؟ ناله های حضرت بیشتر شد. حضرت فرمود: وقتی خونه ی من رو آتیش زدند دیدم این زن و بچه از این حجره به اون حجره میدوند یاد غروب عاشورا افتادم. غروب عاشورا یه 
دختر بچه دامنش آتش گرفته بود میدوید خدا کنه، پاهاش آسیب ندیده باشه..