نمایش جزئیات

قسمت اول سرود ویژۀ سالروز ازدواج امیرالمؤمنین وحضرت زهرا سلام الله علیها #روزازدواج اجرا شده به نفس کربلایی حسین طاهری

قسمت اول سرود ویژۀ سالروز ازدواج امیرالمؤمنین وحضرت زهرا سلام الله علیها #روزازدواج اجرا شده به نفس کربلایی حسین طاهری

آسمان می خواند امشب قدسیان دَف می زنند
حوریان کِل میکشند و خاکین کف می زنند

شیر عاشق کش کدام آهو دلت را برده است
تیغ مرحم جو کدام ابرو دلت را برده است

آسمانی، بی کرانی، عاشق دریا شدی
آمدی آیینه ی انسیةُ الحَورا شدی

امشب ای زیبا ترین ای دلبرِ کوثر بیا
شب شبِ عشق است ای داماد پیغمبر بیا

بیش از اینها با دل محبوبِ ما بازی مکن
پیش این نیلوفر یک دانه غَمازی مکن

مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی
در دلش طوفان به پا کردی مُدارا کن علی

لیلةُ القدر نگاهش یا علی، اجر تو بود
او "سَلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعُ الفَجرِ" تو بود

از ازل در پرده بود آیینه دارش می شوی
در عبور از کوچه باغ عشق یارش می شوی

قد و بالای علی از چشم زهرا دیدنیست
وای وقتی میرسد دریا به دریا دیدنیست

ماه در این اوج برکه دیدنی تر می شود
قَدر زهرا با علی فهمیدنی تر می شود

مانده احمد تا کدامین وجهِ ربّ را بنگرد
روی حیدر را ببیند یا به زهرا بنگرد

ای بِلال امشب اذانی را که می خواهی بگو
"أشْهَدُ أنَّ عَلیاً حَجَّةُ اللهی" بگو

عقد زهرا و علی در آسمان ها بسته شد
سر نوشت عشق هم بر زلف آنها بسته شد

گفت: احمد این زره خرج جَهاز دختر است
خوب می دانست حیدر بی زره هم حیدر است

تا درِ میخانه امشب روح را پر میدهیم
دل به چَشم کوثر و دستانِ حیدر می دهیم

شاعر:قاسم صرافان

 

لبخند زد به چهره ی نورانی عروس
اول بزن تو بوسه به پیشانی عروس
 
امشب ستاره می چکد از آبنوس
در محضر علی به سر حجله ی عروس
دست عروس و صورت داماد را ببوس

امروز مهر و ماه به هم مُقتَرَن شوند
حوران عرش خادمه بوالحسن شوند

جن و ملک به خاک درش بوسه زن شوند
محصول این زفاف حسین و حسن شوند

روز و شب عروسی زهرای اطهر است
عاقد خدا و احمد و داماد حیدر است

آی آدم به بزم وصل شه اولیا بیا
از باغ خُلد با همه انبیا بیا

با انبیا به بزم شَه اولیا بیا
مریم تو با زنان بهشتی بیا بیا

حوران عرش روی، در این خانه می کنند
با خنده موی فاطمه را شانه می کنند

داماد را هماره به سوی خدا سلام
بر این دو زوج از همه انبیا سلام

بر این عروسی از علیِ مرتضی سلام
بر یازده ستاره ی بُرج هُدی سلام

این ازدواج، علتِ اِبقای مکتب است
بِاللَّه قسم طلیعه ی میلاد زینب است

حُسن خدا به روی علی دید فاطمه
بشکفت همچو لاله و خندید فاطمه

در چشم آفتاب درخشید فاطمه
بنت اسد عروسِ تو گردید، فاطمه

فاطمه لبخند اشتیاق به دیدار یار زد
بر باغ آرزوش نسیم بهار زد

کم کم نقاب از رُخِ زهرا کنار زد
خورشیدِ آسمان هُدی را نظاره کرد
لا حَول گفت و روی خدا را نظاره کرد

لبخند زد ز شوق که این همسر من است
یا جانِ احمد است که در پیکر من است

اُمُّ الائمه فاطمه ی اطهر من است
من روز حشر ساقی و این کوثر من است

ای هستیِ امامِ ولایت خوش آمدی
ای مادرِ تمام ولایت خوش آمدی

بگذار پا به دیده ام، ای نورِ دیده ام
کَز اشکِ شوق گُل سر راه تو چیده ام

از هر چه دل بریده، به وصلت رسیده ام
خوش انتظارِ آمدنت را کشیده ام

دارُ الولای کوچک من گلشن از تو شد
بیتِ علی نه قلب علی روشن از تو شد

آیینه ی خدای تعالای من تویی
مشعل فروزِ دیده ی بینای من تویی

بِاللَّه قسم بهشت تماشای من تویی
نازم به این مقام که زهرای من تویی

شاعر: استاد سازگار

حضرت علی یه سپر فروخت جهاز فاطمه رو‌ داد لحظه ی آخر که این بدن رو‌میخواست تحویل پیغمبر بده. فرمود: یا رسول الله!

«من یک سپر برای جَهازش فروختم 
او‌ عزم‌ جزم‌ کرد بمیرد برای من»
 
مثل این روزها پیغمبر دست علی رو‌ تو دست فاطمه گذاشت فرمود:علی جان! دارم بهت امانتی میدم، انسیةَ الحَوراست مراقبش باش برگ‌ گل رو صورتش بشینه جا میندازه...لحظه ی آخر گفت یا رسول الله :امانتیت رو‌ آوردم . اما امانتی که به من دادی این طور نبود. منم‌ الان که داشتم‌ غسلش میدادم فهمیدم بازوش رو از من می پوشونده، صورتش رو از من می پوشونده...