حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی

روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَاَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ..‌‌

شکرِ خدا دیدم دوباره پرچمت را
شکرِ خدا دیدم سیاهیِ غمت را

دیدم دوباره روضه‌های ماتَمَت را
دیدم دوباره نوحه و شور و دَمَت ‌را

باور نمی‌کردم مُحرم را ببینم 
بر سَر دَرِ این خانه پرچم را ببینم

ما را همین شورِ عزایت زنده کرده
ما را نوای نینوایت زنده کرده

ما را هوای روضه‌هایت زنده کرده
ما را نسیمِ کربلایت زنده کرده

ما در میان روضه‌ی تو قد کشیدیم
از لطف تو امروز ما اینجا رسیدیم

امسال اگرکه باز هم این روضه برپاست
ما که یقین داریم از الطاف زهراست

بی بی دعایش تا اَبد پشتِ سر ماست
زهرا نِگهدارِ تمام سینه زن‌هاست

دستِ شکسته، اسم ما را هم نوشته
خوب و بدِ ما را همه با هم نوشته

یادم نخواهد رفت لطفِ مادرت را
او لطف کرده راه داده نوکرت را

او جمع کرده خادمانِ محضرت را
پس گرم کرده او تنور منبرت را

از سوزِ آهش قلب این عالم گرفته
ذکرِ بُنَیَ یا بُنَیَ دم گرفته

هم ماهیِ دریا برایت گریه کرده
هم مادرت زهرا برایت گریه کرده

هم زینبِ کبری برایت گریه کرده
دنیا و مافیها برایت گریه کرده

جان عزیزت اشک را ازما نگیری
این اشک را از چشم نوکرها نگیری

من آمدم امشب بسوزم پا به پایت
تا چند خطی روضه بنویسم برایت

روضه بخوانم از تنِ در خون رهایت
یادی کنم از ماجرای بوریایت

خورشید بودی بر نوکِ نِی‌ها نشستی
ای جان زینب، پشت زینب را شکستی

ای حضرت غریبِ من ای آشنای من
ای کعبه‌ی معظمه‌ی کربلای من

زانو بگیر تا به زمین نازِلم کنی
رَحلی گذار تا برسد آیه‌های من

هرجا تویی بهشتِ مُعَلّای زینب است
صحرا و خانه فرق ندارد برای من

خونِ تو با اسارت من جلوه می‌کند
پس انتهای توست همان ابتدای من

تا شیرهای آلِ علی دورِ زینب‌اند
کرب و بلاست مرکزِ دولت‌ سرای من

*کاروان‌ که به سرزمین کربلا رسید. ابی عبدالله سؤال کرد اینجا کجاست؟هرچی نهیب به اسب میزنم حرکت نمیکنه.صدازد: قاضریه، نینوا، و...حضرت فرمود: غیر اینایی که گفتی این سرزمین اسم دیگه ای هم داره؟ گفت: بله آقا! قدیمی ها بهش میگن کربلا ...بی بی زینب سر رو از محمل بیرون کرد فرمود: داداش! درست شنیدم، اینجا کربلاست؟ ابی عبدالله یه نگاهی به خواهرش کرد. فرمود:آره، اینجا همون جاییه که بابام‌ میگفت، مادرم‌میگفت، زینب جان!خوش اومدی. جوانان بنی هاشم بدوید زینب میخواد پیاده بشه.. علی اکبر! جونم بابا، برو رکاب بگیر. کوچه باز کنید بی بی میخواد پیاده بشه. کسی قد و بالای زینب رو‌ نبینه.....*

حالا نبین برای تو فریاد می‌کنم
همسایه لحظه‌ای نَشِنیده صدای من

گفتی قرارِ گریه کنان است این زمین
خرج تمام گریه کنانت به پای من

عباس!خیمه را بغلِ خیمه‌ام بزن
هرجا که می‌روم تو بیا از قفای من

زینب، علی‌ست هیچ نمی‌ترسد از بلا
گیرم به کوچه‌ها برسد ماجرای من

امروز که به شانه‌ی تو تکیه می‌کنم
روز دهم چه می‌شود اینجا خدای من؟!

وقتی که نیزه‌ها به تنت سجده می‌کنند
تا عرش می‌رود شَررِ وای وایِ من

بگذار تا که ذبح شوم من به جای تو
با بچه‌ها برو به مدینه به جای من

عالَم اسیرِ سفره‌ی خیرات زینب است
نانِ بیات کوفه نباشد غذای من

لعنت به نیزه‌های میان گلوی تو
لعنت به خنده‌ها وسط گریه‌های من

تشنه بود و خاک‌ها خونَش
از رخ و گونه و جبین می‌ریخت

یک نفر خنده کرد به تشنگی‌اش
پیش او آب بر زمین می‌ریخت

نیمه جان بود و پشت مرکب خود
بوسه‌ای سنگ بر جبینش زد

نوبتِ تیر حرمله شد
آه، از پُشت زین زمینش زد

فاصله کم شده کمانداری
تیرها را دقیق‌تر می‌زد

یک نفر برآن تنِ زخمی
نیزه‌اش را عمیق‌تر می‌زد

آن وسط چندتا حرام‌زاده
بدنی ریز ریز می‌کردند

با لباسی که از تنش کندند
تیغشان را تمیز می‌کردند

صَلَّ اللهُ عَلَیکَ یا عطشان
مَقتل میگه افتادی آقاجان

مَقتل میگه، از مادر آب خواستی
آب آوردن، پیرهنت رو راستی

تنها نگذار، اُمُ المصائب رو
خیمه نفرست، اسبِ بی صاحب رو

خواهرت به، نفس نفس افتاد
خیمه دستِ، شِمر و شَبَعث افتاد

رباب آمده با اصغرش، خوش آمده است
رقیه آمده با اکبرش، خوش آمده است

چقدر خوب که جمع بزرگ‌ها جمع است
تمام قافله پروانه، عمه هم شمع است

چه با شکوه می‌آید ز محملش پایین
سرِ تمامیِ مردان مقابلش پایین

«چرا کسی نمی‌آید سلامشان بُکند»

*دختر ابی عبدالله اومد جلو‌ گفت‌:بابا!مگه مارو مهمونی دعوت نکردن؟ مدینه گفتی میخوایم بریم سفر، میخوایم بریم‌ مهمونی، این‌ چه مهمونیه؟!....* 

سفارش‌ها مادر کرده به من
بهم داده یه کهنه پیرُهن

شنیدم اینجا میشی بی کفن
بمیرم من

آه ای جانم!
وای از اون لحظه که دورت حلقه‌ی دشمن باشه

زینبت جون میده وقتی که سرِ تو دعوا باشه
وای اگر به خیمه‌ی ما پای دشمن‌ها واشه

نباشی خیمه، میره به غارت
نباشی زینب، میره اسارت

دور از چای، تو و اباالفضل
به دخترات هم، میشه جسارت

منم زینب ناموسِ مرتضی
ندیدن سایه‌م رو هیچ کجا

الهی اینجا بین دشمنا
نمونم من

آه ای جونم، آه و حسرت
داغِ غربت، میشینه روی قلبم

تو بگو که، من چه جوری
سر کنم با این ماتم

میشه ناموسِ تو داداش
همسفر با نامحرم

از کوفه تا شام، نگاه اغیار
سیلی و دشنام، کوچه و بازار

سه ساله داره، قافله‌ی ما
نداره انقدر، طاقت آزار