حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری

 زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری

چشماتو وا نكن، خجالتم نده
به كي بگم كه چي سَرِ تو اومده

كرب و بلا پُر از بويِ حسن شده
اندازه ي عمو، قدت بلند شده

 دامادِ كربلا، تنت مثل عسل
رو خاك كشيده شد

 حنا گذاشتي و دونه دونه همه
رگات بريده شده

 از دور كه اومدم عمو شنيدم
تو دشت صدايِ اُستخون شكسته

 وقتي رسيدم به تنِ تو ديدم
داداش حسن بالا سرت نشسته

 حسن! آه، آه...
 
*ميگن: قاسم مثلِ مرغِ بِسمِل پا روي زمين ميكشيد، مرغ رو وقتي سر از بدنش جدا ميكنن هي دست و پا ميزنه، آروم ميشه دوباره دست و پا ميزنه، اينو ميگن مرغِ بسمل...*

  يتيمِ كربلا، غريبي مو ببين
جلو چشام نكش، پاهاتو رو زمين

 عمو بميره كاش براي غربتت
تمومِ سنگاشون خورده به صورتت

 از گُل هم اينجوري گلاب نميگيرن
كه از تنت عمو!

از نعل اسباشون يكي شده تنت
با جوشنت عمو!

 رو سينه ي شكسته ي تو دارم
زخمِ عميقِ مادر رو مي بينم

با ديدن خون رويِ نعل اسبا
خونِ رويِ ميخِ در رو مي بينم

 واي مادرم! مادرم!..

  *بچه ي اي كه پاش به ركاب اسب نمي رسيد، ابي عبدالله وقتي بدن قاسم رو بلند كرد، پاهاش روي زمين كشيده ميشد، ديگه استخواني توي بدنِ قاسم سالم نمونده بود، بدن رو آوُرد خيمه ي دارالحرب، گذاشت كنارِ بدنِ علي اكبر، ابي عبدالله ما بين اين دو بدن نشسته بود، به سينه ي شكسته ي قاسم نگاه مي كرد، مي گفت: واي مادرم! مادرم... به پهلوي دريده ي علي اكبر نگاه ميكرد، صدا ميزد: واي مادرم، مادرم...