نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اصغرعلیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری

 روضه و توسل به حضرت علی اصغرعلیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری

لالايي لايي لايي لالايي... مثل حاج رسول ترك بگو، دستش رو تكون ميداده، لالايي ميخونده، وقتي از دنيا رفت خوابش رو ديده بودن، گفتن: حاج رسول از اون ور چه خبر؟ گفت: از اون موقعي كه اومدم چند بار اومدن قنداقه ي علي اصغر رو روي دست من گذاشتن، گفتن: حاج رسول! تو خوب بلدي لالايي بخوني آرومش كني، مادرش رباب گفته بچه رو بديد حاج رسول...
حالا دستات رو مثل گهواره تكون بده، لالايي لايي لايي لالايي... اگر گهواره را پس داده بودن، دلش خوش بود با طفلي خيالي، لالايي لايي لاي لالايي... امشب كسي نياز به روضه خونه نداره، روضه اي كه سنگ دل ترين از دشمن هم به حال حسين گريه كرده...*
 
گفتم "حسین" صفحه‌ی دل، پرستاره شد
راهِ نجات، دامنِ یک شیرخواره شد
 
گفتم که کیست، اکبرِ آیاتِ کردگار؟
فوراً به گاهواره‌ی اصغر، اشاره شد
 
*مرحوم آيت الله حق شناس ميگه: چله گرفته بودم، زيارت عاشورا با صد لعن و صد سلام، يك روز گرفتار شدم نتونستم بخونم، خيلي دلم گرفت، متوسل به ابي عبدالله شدم، همين طور كه اشك مي ريختم گفتم: آقاجان نتونستم امروز زيارت عاشورام رو بخونم، حضرت ابي عبدالله رو در عالمِ مكاشفه ديدم، فرمود: شيخ! دلگير نباش، به آيتِ عُظماي كربلا متوسل شو، گفتم: آقا جان! آيتِ عُظماي كربلا كيه؟ گفتن: شيرخواره ي من، علي اصغر من...*
 
باب‌الحوائج است و زود گره باز می‌کند
با اذنِ او، امورِ دو دنیا، اداره شد
 
هرچند کودک است، ولی بهرِ دردها
با دست کوچکش بنِگر، راهِ چاره شد
 
می‌سوخت در غمش همه‌ی هفت آسمان
تیر از کمان پرید و جهان در نظاره شد
 
تیر از کمان پرید و گلوی علی که نه
قلبِ پدر برای پسر، پاره پاره شد
 
بر ماتمش زمین و زمان، نوحه می‌کنند
دستِ حسین، مقتلِ این شیرخواره شد
 
شاعر: عادل حسین قربان
 
*ابي عبدالله عمامه پيغمبر سر كرده، لباس پيغمبر تن كرده، اومد وارد ميدان شد، ديدن ابي عبدالله با زره و خود نيومده، براي جنگ نيومده، همه ي عالم بايد دَرِ خونه ي ابي عبدالله بايد برن منت بكِشن، بچه اش رو  روي دست گرفت، رو به دشمن،رو به كسايي كه يه ذره رحم تو دلشون نيست، فرمود:" مُنّوا عَلَینا" منت بر سر ما بگذاريد... حسين ميخواد، دست گيري كنه ازشون تا لحظه ي آخر" فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْل" اگه به من رحم نمي كنيد، اگه ميگيد من خارجي هستم، از دين جدم خارج شدم، اين بچه كه گناهي نداره... ميگن: از تشنگي هر طرف ابي عبدالله اين بچه رو نگه ميداشت سر يه طرف مي افتاد، بچه داره" تلظّی" ميكنه، اگه يه ماهي از تنگ آب پريد بيرون، يه لحظه نگاه كن، از بي آبي هي خودش رو به زمين ميزنه، به اين ميگن تلظي...*
 
بنویسید که اینگونه شده سرگشته  
یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته
 
 رباب خيالش راحت بود كه بچه سالم بر ميگرده، چرا حسين يه قدم مي اومد دوباره بر مي گشت؟ ان شاء الله هيچ مادري نبينه نَفَس بچه اش قطع شده...

 

روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد 
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
 
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند  
پدر پیر خجالت زده مضطر گشته
 
نه فقط خیمه که از حالت واله شدنش 
دیده ی لشگر کوفه به خدا تر گشته
 
 * گفت: اگه آبش نديد مي ميره، آبش بديد هم ميميره...*
 
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد!؟ 
رفتنی بود دگر غنچه ی پرپر گشته
 
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند 
پاسخ خواستنش خنده ی لشگر گشته
 
*اين نامردا كه آب رو به روي ابي عبدالله بستن، هلهله مي كردن يادشون رفته بود كوفه خشكسالي شد بود اومدن خونه ي اميرالمؤمنين، گفتن:آقاجان! تا حالا كوفه اينجوري خشكسالي نشده، يه كاري كنيد، مولا ميخواد يه جوري اينا رو نمك گير كنه، مديون حسين بشن، فرمود: حسينم رو خبر كنيد بياد، ابي عبدالله اومد، روايت ميگه: تا ابي عبدالله دست به آسمون بلند كرد، چنان باراني باريد كه نظيرش نباريده بود، همه دور حسين حلقه زدن، گفتن:حسين جان! ان شاءالله يه روز برات جبران مي كنيم، جبران هم كردن، نگذاشتن حرفهاي حسين تمام بشه، زود جبران كردن، يه وقت ديدن بچه داره روي دست حسين بال بال ميزنه... يه وقت ابي عبدالله نگاه كرد"فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُن"*
 
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت  
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
 
آه از تیر بزرگی که به حلقومش خورد 
آه از آن بدن کوچک بی سر گشته 
 
آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد  
حرمله از همه انگار که بهتر گشته