حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه وتوسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام وحضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی

روضه وتوسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام وحضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس کربلایی سید رضا نریمانی

بیا و حال مرا روبراه کن، ارباب!
به دست خالی من هم نگاه کن، ارباب!

شکسته بال تر از من در این حوالی نیست
نگاهِ ویژه بر این روسیاه کن، ارباب!

گناه دارم و آواره ام! بیا فکری
به حالِ نوکرِ بی سرپناه کن، ارباب!

بگیر دستِ مرا و همیشه هیئت را
برای خستگی ام تکیه گاه کن، ارباب!

مرا به کرب وبلایت دوباره راه بده
تمام ماه مرا غرقِ آه کن، ارباب!

بیا و تا که پُر از اشک روضه ات بشود
دو چشمهای مرا بی گناه کن، ارباب!

به جز برای تو مُردن برای من ننویس
مرا شهید کن و دل بخواه کن، ارباب!

قبول کن که بمیرم برای حنجر تو
مرا فدای غمِ قتلگاه کن، ارباب!

شاعر:مرضیه عاطفی

هرکس به طریقی دل ما را آزُرد
بی واهمه هر چیز که میشد را بُرد

 بالفرض که انگشتر تو قیمت داشت
پیراهن پاره به چه دردش میخورد

سر پیراهن تو‌ گریه ی ما را درآوردند
 میان این همه کشته تنها تو‌ عُریانی

*حضرت زینب سلام الله هردفعه میومد پَرِ خیمه رو‌میزد بالا یه نگاهی می کرد تو قتلگاه، میگفت: ای وای داداشم همین جوری برهنه است....*

السّلام ای بدنِ بی سرِ گرما دیده
السّلام ای سرِ مجروحِ کلیسا دیده

با چه وضعی تَه‌ گودال کشاندند تو را
ما شنیدیم ولی زینبِ کبری دیده 

ای به قربان نگاهش که از این دشتِ بلا
هر بلایی به سرش آمده زیبا دیده

زینَت دوش نبی بودی و، بی وجدانها
 سر بریدند و گرفتند تو را نادیده 

*مادرش حضرت زهرا امشب نوحه‌ خونه،  امشب ناله میزنه.میدونی چه جوری نوحه میخونه...میدونی چه جوری ناله میزنه؟*

«حسینم ای بی سر،حسین عریان پیکر
تورا تشنه‌ کشتند بمیرم ای مادر
دوید و دویدم برید و بریدم
سرت را سر نیزه دیدم 
بُنَیَّ قَتَلَکوکَ ذَبَحوکَ بُنَیَّ»

خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت
به‌ گَمانم ته‌ گودال مسیحا دیده
 
ای عزیزی که تنت پیش همه عُریان شد 
بر سر پیروهنت فاطمه دعوا دیده

دختری که همه ی دل خوشیش بابا بود
عوضِ دیدن بابا، سر بابا دیده 

با گریه خیمه گاه و‌ میبینم 
با غصه ذوالجناح و میبینم
با گریه صورتت رو می بوسم

با غصه قتلگاه و‌ میبنم
یه عده بی حیارو‌ میبینم
فرار بچه ها رو میبینم
 
همین که خِیره به سرت میشم
یه خنجر از قفا رو‌ میبینم 

می بینمت به مشکل افتادی 
به زیر پای قاتل افتادی

جلو‌ چشای من به خاک‌ و خون
شبیه مرغ بِسمِل افتادی 

غریب گیر آوردنت داداش
فدای غصه‌ خوردنت داداش
 
برات بمیرم..
 که ته گودال به زور نیزه بردنت
آخه اینا چی میخوان از جونت ؟!
فدای موهای پریشونت

تو رو‌ خدا ..
هنوز که خِیزرون نیاوردن
بگو‌ چرا شکسته دندونت؟

فدای این نگاهِ مظلومت
از آب هم کردن‌ مَحرومِت

تو رو‌ خدا نگو‌ أنَا العَطشان
با نیزه میزنن تو‌ حلقومت

 داره چه غوغایی به پا میشه
دم‌ غروبه کربلا میشه

الشِمرُ جالِسٌ عَلی صَدره 
داره سر از تنت جدا میشه

مقتل میگه:" قالت فاطمة بِنتُ الحُسینِ عَلیه السّلام" دختر حسین که اسمش فاطمه است میگه یه عده اوباش وارد خیمه شدن "وَ أنَا جاریَةُ صَغیره" من یه دختر خردسال بودم. تو پاهام دوتا خلخال طلا داشتم. دیدم این خلخالها رو از پای من کشید اما دیدم داره گریه میکنه " وَ هُو یُبکی،فَقُلْتَ ما یُبکیکَ عَدوَّنا" چرا گریه می کنی ای دشمن خدا؟ "فَقال کَیفَ لا أَبکی" چرا گریه نکنم؟ در حالی که همه شما رو‌ میشناسم. همه ی شما دختر رسول خدایید. پس گفتم این کارو نکن، گفت: اگه من نبرم یکی دیگه میاد میبره. هرچی تو‌ خیمه بود به تاراج بردن، حتی رو‌پوشایی که داشتیم بردن. دیدم یه ملعونی وارد خیمیه ی علی ابن الحسین امام سجاد شد.یه زیر اندازی زیر امام سجاد بود. "وَکان مَریضا" آقا مریضه این زیرانداز رو جوری از زیر امام سجاد کشید آقا با صورت زمین خورد. "ثُمَّ أِشْعَلُ فِی  الخِیَمِه نارا"صدا زد آتیش بیارید خیمه ها رو می خوایم بسوزونیم. بی بی زینب کبری پیش امام سجاده، داره مراقبت می کنه .بی بی به امام سجاد یه نگاهی کرد،ای یادگار برادرم !  خیمه ها رو آتیش زدن آقا چی دستور میفرمایید؟ "فَقال علیهِ السّلام عَلَیکُنَّ بِالفِرار" بگو‌ همه فرار کنن. "فَخَرَجْنَ بَناتَ رَسولَ اللّه" دخترای رسول خدا پا برهنه، گریان، نالان همه بیرون اومدن "اِلّا زَینبَ الکُبری"، فقط زینب تو‌خیمه مونده... بی بی تو‌خیمه همه‌ جوره مراقب ولی خداست، ولی خدا آسیب نبینه حتی اگه خیمه رو بسوزونن. آخه از مادرش حضرت زهرا یاد گرفته وقتی در خونه رو آتیش زدن علی هی میگفت: برو‌ عقب، اینا حیا ندارند.....
 آخ مادرم‌ پشت در سوخت ..علی سوختم ..* 

قالت فاطمة بِنتُ الحُسینِ عَلیه السّلام: دیدم قلبم  داره از جا کنده میشه بند بند تنم شروع کرد به لرزه بیافته. دیدم یه مردی خیره خیره به من نگاه میکنه. آقا به من چیکار داری؟ من‌ که به جز خوبی کاری نکردم شروع کردم فرار کنم. با کعب نی به بازوهام میزد..زمین  خوردم، گوشواره امو‌ کشید .گوشم پاره شد خونا داره جاری میشه."وَأَخَذَ مَقْنِعَةَ مِن رَأسی" مقنعه از سر من‌ کشید، بیهوش شدم زمین‌ که خوردم دیگه چیزی نفهمیدم ...
تا به هوش اومدم دیدم عمه ام سرم رو بغل گرفته. چی شده دختر برادرم؟عمه جان ! ببینم چیزی تو‌ خیمه هست رو سرم بندازم. بی بی یه نگا هی کرد گفت: دختر برادرم منم مثل توأم ..ای حسین ...