نمایش جزئیات

مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا و روضهٔ باب الحوائج مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم ۱۴۰۱ به نفس سید مهدی میرداماد

مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا و روضهٔ باب الحوائج مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم  ۱۴۰۱ به نفس سید مهدی میرداماد

يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ"

*امشب، شبِ مسلمه، اون آقایی که وسط گریه هاش برای امام زمانش دعا کرد شما هم وسط گریه دستها تون رو بیارید بالا...*
 
«یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة»

"اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً."

«یا صاحِب الزَّمان الغَوث و الاَمان...»

محرم شد تا باز جای خالی تو حس شود
تا شقایق باز دلتنگ گلِ نرگس شود

آفتابِ پُشت ابرم! نام تو دارم به لب
خواستم نور تو گرمی بخش این مجلس شود

لحظه ای ما را به خود گر واگذاری، وای ما
بی نگاهِ کیمیاگرها طلا هم؛ مِس شود؟

درد معمولاً عیار عشق را بالا بَرد
هِجر باعث میشود تا عاشقی خالص شود

«کلمه درد به ظاهر تلخه ولی برای عاشق درد شیرینه، حافظ میگه :

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبییب هست»

*امشب، شب اون آقایی که دردش غربت وتنهایی امامشه اصلا به خودش یه لحظه فکر نمی کرد. سلام خدا بر اون شهیدی که همه دردش این بود حسین داره با زن و بچه اش میاد وسط این نامردا...* 

راهِ اصحاب تو با اصحاب عاشورا یکی است
ندبه ها باید که عاشورا شود، وارث شود

*این مسلم‌ چه‌ یاری بود برا امامش که وقتی خبر شهادتش به ابی عبدالله داده شد نوشتن "وَبُکی بَکاءً عالیاً حَتّی جَریٰ دُموعَهُ عَلی صَدره" ابی عبدالله اینقدر برا مسلم‌ گریه کرد که اشکاش رو سینه اش ریخت. بعد یه جمله ای فرمود: "لا خَيْرَ فِى الْعَيْشِ بَعْدَ هؤُلاءِ"
مقام یار امام زمان به کجا می رسد که وقتی خبر شهادتش میرسه امام میفرماید: بعد مرگ‌ هانی و مسلم دیگه خیری تو این دنیا نیست.(مسلم بعد تو نمی خوام زنده باشم.) تو‌ ناحیه مقدسه عبارتی هست امام زمان سلام‌ میده  
"سَلامُ مَن لَوكَانَ مَعَكَ بِالطُّفُوفِ لَوَقَاكَ بِنَفسِهِ حَدَّ السُّيُوفِ" امام زمان تو زیارت ناحیه فرمود: سلام کسی که اگه کربلا بود برا حفظ جان تو دربرابر تیزی شمشیرها جونش رومیداد. یعنی امام زمان اکه کربلا بود جانش رو فدای حسین می کرد.همون کاری رو‌ می کرد که مسلم ابن عقیل کرد، اصحاب کردن....
مسلم هر نامه ای که به ابی عبدالله نوشته اسمی از خودش نبرده، نوشته ابن عقیل به حسین بن علی...* 

من پیکِ عشق هستم و نامه بر حسین
اول فدایی حرمِ خواهر حسین

لب تشنه ام ولی نزنم لب به آب ها
سیراب می شوم فقط از ساغر حسین

*برا مسلم آب آوردن بخوره ولی چندبار که اومد بخوره خونِ دهان مبارکش ریخت تو ظرف آب، آب و رد کرد...*
 
گرد و غبار چهره ام امضا نموده است
مسلم جَبین نَسوده به غیر از درِ حسین

فُطرس کجاست تا بِبرد این پیام را ؟
باید سلام من برسد، محضرِ حسین

*مسلم از پله های دارالاماره میرفت بالا میگه دیدم داره می لرزه و گریه میکنه...
از مسلم بعید بود اینجور گریه کردن. گفتم چرا داری گریه می کنی؟! تو‌که خوب شمشیر میزدی، خوب رجز میخوندی، نکنه اومدی اینجا ترسیدی؟  دیدم صورتش رو آورد بالا غَرقه اشکه. قسم‌خورد گفت:"وَاللّه أَبکی لِلحُسَین وَ آلِ الْحُسَین" من برا حسین‌ گریه می کنم. آخه‌ دلواپسم...*

دلواپسم برای النگوی دخترش
دلواپسِ ربودن انگشترِ حسین

سَرم رو شکستن فدا سرت
اینا نقشه دارن برا سَرت

می ترسم‌ که
 رو نیزه ها سرت قرآن بخونه

میترسم بازم‌
مثل مادرت بلند شه یه دستی رو دخترت
همه ترسم از اینه خواهرت غریب بمونه

فرقی نمی کنه تو‌ کوفه مرد و زن 
دیدم با این چِشام اینا غریب کُشن

گودال میکنن، آتیش میزنن
حتی زَناشونَم از دور میزنن
 
*همه ی اصحاب نگران بودن، نگرانی فقط برا امام بود این‌ جمله خیلی تکرار شد"أوصیکَ بِهذا الغریب" داشت دست و پا میزد نمی گفت: خودم‌، زن وبچه ام، اهل و عیالم ،میگفت این آقا غریب نمونه..
امام رضا فرمود: جدّ ما هم‌ نگران بود"قُتِلَ مَکروبا" اما نگرانی امام با اصحاب فرق داشت. اصحاب نگرانِ حسین بودن اما حسین نگران زن و بچه اش بود امام زمان تو‌ ناحیه میگه:  "تُدیرُ طَرفاً خَفیّاً الی رَحلِکَ و بیتِکَ" دید دارن به خیمه هاش حمله می کنن... یه نگاه کرد صدا زد من زنده ام کار من رو‌ تموم‌ کنید." أنَا
أُقاتِلوکُم‌ وَ أنْتُم‌ تُقاتِلونَنی" من با شما می‌جنگم، شما با من می جنگید با زن وبچه ام‌ چیکار دارید؟ من هنوز زنده ام ... نانجیب گفت‌: حسین راست میگه بیاین اول کار خودش رو‌تموم‌ کنیم‌ اومدن سراغ ابی عبدالله.
اما مدینه باباش علی ایستاده بود دید فاطمه اش رو‌ تو‌ کوچه ها مغیره یه طرف، قنفذ یه طرف دور فاطمه اش رو گرفتن یه جوری زدن زهرارو، چشماش دیگه تا آخر عمرش درست ندید...آخ مادر ...