حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

زمزمه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی

زمزمه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی

لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جیگر بذار

مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
وقتی می رفت همش به فکر خیمه بود
نده با اشک، زندگیم و به باد
آب می رسه، اگه خدا بخواد

عمو رسید، کنار علقمه
صدای تکبیرش میاد
لالائی، عموش رفته آب بیاره

*ولی عموش نیامدعموش قول داده بود ولی نیومد.امام حسین اومد بالا سرعباس سعی کرد این بدن رو جمع کنه.صدازد:"یا اَخی ما تُریدُ مِنّی؟! "حسینم میخوای با من چه کنی؟! من و به خیمه ها نبری.مادرش فهمید دیگه از عمو خبری نیست.لحن مادر عوض شد.انقطاع برای او حاصل شد.دست به آسمون بلند کرد...*

«لالائی الهی بارون بباره»

لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب

بابات رفته به یاریِ آب آورش
داره میاد! چرا خمیده کمرش؟

*مقتل مقرَّم‌ نوشته "وَ رَجَعَ الحُسین إلَی الْمُخَیَّم"دخترا همه نگاه می کردندهمه منتظر بودند.دیدند حسین برگشت."مُنکَسِراََحَزیناََ باکیاََ"دیدند کمرش خم شده داره گریه می کنه."یُکَفکِفُ الدُّموعَهُ بِکُمِّه"قبل از اینکه به خیمه ها برسه هی با آستینش اشکاش رو پاک می کرد.سکینه آمد جلو "وَ سَاَلَتهُ عَن عَمِّها"بابا عموکجاست؟"فَاخبَرَها بِقَتلِه"عموت رو کشتن، دستاش رو بریدن ،پاهاش رو بریدن.زن ها شروع کردن گریه کردن راوی میگه نگاه کردم دیدم"فَبَکی الْحُسَین مَعَهُنَّ "دیدم وسط زن ها ایستاده داره گریه می کنه...*

علیم داره، میزنه دست و پا
بچم داره، میمیره ای خدا
ببین هنوز به سمت علقمه ست
نگاه مضطر بابا

«لالائی، الهی بارون بباره»

لالا لالا، مادر تو بشه فدات
خون می بارن فرشته ها با گریه هات

سوخته دلم رو نفسایِ داغِ تو
آهی بکش شاید که بارون بگیره

خدا تو رو، نمی بره زِ یاد
خونده برات، بابا "وَ إنْ یَکاد"

الهی که، سپیدیِ گلوت
به چشمِ حرمله نیاد

*گفت:حرمله مگه نمی بینی بچه شو رو دست بلند کرده؟ یه اتفاقی افتاد.یه وقت
خون پاشید تو صورت امام حسین."فَذُبِحَتِ الطِّفل مِنَ الاُذُنِ الی الاذُن"سر بچه رو گوش تا گوش بریدن.اینجا خون گلوی علی به صورت امام حسین پاشیدساعتی نگذشت سینه مبارکش سنگین شداون ملعون نشست.نفس عالَم ایستاد آسمان ها تیره و تار شد.خون که به صورتش پاشید،منادی صدا زد:"قُتِلَ الحُسین...." *

ای هق هق تو زمزمهٔ آب آب آب
جز اشک چَشم خویش ندارد رباب آب

این سوی دشت یک سره در پیچ و تاب، طفل
آن سوی دشت یک سره در پیچ و تاب،آب

رفته است ماه علقمه با مَشکِ تشنه ای
تا آورد به سوی حرم با شتاب، آب

شَقُّ القمر شد و کمرِ کوه را شکست
صدا زد:"اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری"کمرم شکست