حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و سینه زنی به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مهدی حسینی

روضه و سینه زنی به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مهدی حسینی

خواهش کردم پیرهنت رو پس بدن،ندادن...
نیزه نیزه به کشتنت ادامه دادن...

خواهش کردم وقتی سرُ می بُرن،نباشم
حالا باید چه جوری از بدنت جدا شم

آه به حسین!
دعای هر نیمه شبم الله به حسین
گریه کنید هر سحرگاه به حسین

آه جگرم!
بعد تو سوخت حرمت اهل حرم
زمونه کرده با سرت همسفرم

آه جگرم!
چی به روز خیمه ها آوردند
ای وااای...سرُ بردن...
یادگاری مادرُ بردن
ای وای سرُ بردن

یادم مونده از سر نی سرتُ که دیدم
از رو ناقه از ته دل ناله می کشیدم

قرآن خوندی، مزد کلام تو سنگِ بام شد
بعد از عباس دور و بر خیمه ازدحام شد

آه به حسین!
پاشو بگو اینا همه ش خوابه حسین...
سر تو زیر نورِ مهتابه حسین...

آه تنِ تو...
چقدر نفسگیر شده کشتن تو
من روی سینه میذارم پیرهنتُ

زیر تیغ و شمشیر و سِنان بود
ای وای... نگران بود
خاتمش به دست ساربان بود
ای وای...نگران بود...

نگران کشتنش...
بی امان کشتنش...
ای حسینم!..ای حسینم!
ای ضیاء هر دو عینم

«من زینبِ صبور تو بودم، ولی حسین!
هنگام قتلِ صبرِ تو صبرم تمام شد...»

من و زا به راه نکن...
دست و پا که می زنی مادر و نگاه نکن....
من و چشم به راه نذار

* ابی عبدالله آمد وداع آخر و با زن و بچه ها بکنه.هر وقت می آمد دم خیمه ها اول فقط صدا میزد:یا زینب! انگار با هیچکس حسین‌کاری نداره. همه ی حرفش با زینبه. لحظه ی آخر که اومد وداع کنه دید همه ی سپر ولباسای حسینش خون آلوده، آخرین باری که اومد وداع کنه یه نگاه به قد وقامتش کرد دید این لبها ترک ترک شده بچه ها دارن نگاه میکنن. عمه ی سادات داره چیکار می کنه با ابی عبدالله هر کاری این‌خانوم‌ میکنه برا این بچه هادرسه.تا دید این لبها ترک ترک شده این‌ چادرش رو بلند کرد این گرد و غبار و از صورت حسین‌ پاک‌ کرد.با یه پارچه ای این لبهای ترک ترک‌و خون آلود و محاسن رو‌ دست کشید این خونها رو‌ پاک‌ کرد.حضرت زینب فرمود:    ما رو به کی میسپاری حسین؟یه کاری کرد با دل ابی عبدالله که اگر بیشتر میخواست بایسته کار سخت میشد. دست رو قلب عمه سادات گذاشت آرام باش...آرام باش...وقتی که به سمت میدان راه افتاد   دید یه صدایی از پشت سر داره بند دل ابی عبدالله رو پاره میکنه.همین جور که داشت می رفت دید یه صدایی داره میاد...مهلاً مهلا..لحظه ای نگذشت بچه ها صدای شِیهه ی ذوالجناح رو شنیدند.هنوز پرده ی خیمه رو بالا نزده بودن گفتن‌ بابا داره برمیگرده عمه ی سادات دید دوید دید ذوالجناح بدون حسین داره میاد....
چه بلایی سر این بچه ها اومد اون لحظه ای که اسب بی صاحب رسید  دست و یال اسب غرق خون بود.....یا ابا عبدالله....