حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج سید ناصر کهربائی

روضه و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج سید ناصر کهربائی

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.

جز حسین‌ کیست که در شأن و شرف بی همتاست 
این حسین‌کیست که محبوب تمام دلهاست
او‌ حسین است و حسین میوه ی قلب زهراست

فاطمه امّ ابیها به حسین می نازد
همه جا زینب کبری به حسین‌ می نازد

هواتو‌ کردم، اسیر دردم 
بزار بیام‌ منم‌ حرم‌ دورت بگردم

حسین‌جان! حالم عجیبه، دلم‌غریبه
فضای قلب من پُر از شمیم سیبه

تا کی صبوری، آخه چه جوری
خسته شدم دیگه از این فراق و دوری

ای سر بریده! موهام سفیده
با حسرت ِحرم ببین قَدّم‌خمیده

*اما حسین‌جان ! قامت خم من‌ کجا و قامت خم اون‌ مادری که امشب تو‌ حرمت از این طرف به اون‌ طرف هی دور قتلگاه راه میره هی صدا میزنه بُنَیَّ ..پسرم حسین..کجا*

مادری در طواف قربانگاه هی بُنَیَّ بُنَیَّ می گوید
تشنه ای زیر نیزه، گه مادر گه اُخَیَّ إلَیَّ می گوید

*هی صدا میزنه...حسین‌جان!*

من بی وضو‌ موی تو را شانه نکردم‌
حالا به به دنبال سرت باید بگردم 
 
؟زینب صدا زد: حسین‌ جان!..*

چه شد که از ته گودال سر در آوردی؟
 تو زینت سر دوش پیمبرم باشی
 
داداش! 

در این شلوغی گودالِ تنگ قول بده 
کمی مراقبِ پهلوی مادرم‌ باشی

جواب خندۀ دشمن به خواهرت با کیست؟
مگر تو قول ندادی برادرم باشی

چقَدر دور و بَر عمّه ی ما جار زدن
ساز با ناله ی طفلانِ عزادار زدن

چون نبودن مدینه بزنن فاطمه را
عوضَش فاطمه ها را سر بازار زدن

*این سرها بارها از روی نی افتاد اما اون‌ سری‌ که بیشتر از همه افتاد سر قمر بنی هاشم بود......*

بی سبب نیست بیافتد سر عباس زِ نی
آخه عمّه ام را جلوی چَشم علمدار زدند

*صدا زد: حسین‌ جان! ماهِ من!..*

تکیه زدی بر لب دیوار چرا؟
آمدی دیدن زینب سر بازار چرا؟

مُردم و زنده شدم بس که نگاهم غم دید
چقدر خواهر تو‌ مجلس نامحرم دید

*چه‌گذشت به زینب..کربلا یه طور، کوفه یه طور، شام یه طور، همین زینب برگشت کربلا یه نگاهی کرد به قبر حسینش صدا زد..حسین جان!*

خبر داری چه خاکی بر سرم شد
دوباره تازه داغ مادرم‌ شد

به اشک‌ِ خواهرت لبخند زد شمر
اسیری تازه آنجا باورم شد

داداش خبر داری مرا بازار بردن؟
میان مجلس اغیار بردند؟

حسین‌جان!
 حلالم کن ای نور چشمان زهرا

حسین‌جان!
 رَوَم‌ تا به‌ کوفه به‌ همراه اعداء

حسین‌جان!
 تن بی سرت‌ مانده بر خاکِ صحرا

حسین‌جان ..حسین‌جان...

*داداش دارم میرم سفرِ اسارت، دارم از کنار بدنت جدا میشم ..داداش!رفتی سلام‌ من رو‌ به بابام علی برسون بگو‌: بابا! زینبت رو به اسیری بردن ...*