حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌میثم مطیعی

روضه و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌میثم مطیعی

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ...

مسافرند غریبانه نینوایی ها 
بگو به نی که حکایت کند ازجدایی ها 

« عزیز دلم، خواهرت رسیده کوفه..»

تمام راه به ماهِ تمام خیره شدی 
که داشت بر سر آن نی دل ربایی ها

*دل زینب رو بردی عجب صوت قرآنی، اگر همه کف بزنند اگه همه سنگ بزنند، زینب میگه طیب الله احسنت ماشاءالله، قرآن بخون برای زینب...
قافله امام حسین با چه وضعی رسید به کوفه با سرعت آوردنشون، با مرکب های بدون جهاز، اینها مصیبت دیده بودن؛ خسته بودن؛ بدن ها همه کوفته؛ بعضی از بچه ها دنبال اسبها می دویدند...*

تمام قافلۀ اوست در غُل و زنجیر 
به دست اوست اگر چه گره گشایی ها

«این بیت رو یه جور دیگه هم میشه گفت ..
تمام قافلۀ اوست در غل و زنجیر
به دست اوست نه انگشتر و نه انگشتی....»

برادر جان سلیمانِ زمانی 
چرا انگشت و انگشتر نداری ؟!؟!

*تو از بابا مون علي یاد گرفتی عزیز دلم! در حالِ رکوع انگشتر به سائل داد، این صحنه رو دیده بودی. قربونت برم که انگشت رو هم تقدیم سائل کردی ....*
ای حســـــین... ای حســـــین ....

«کشتی نوح نشد منتظر هیچکسی
این حسین است که با خود همه را خواهد برد»

*همۀ مصیبت کوفه یک طرف این یک طرف..*
 
سری به نیزه بلند است و  مست می گردد 
طواف وار به گِردش سر فدایی ها

*سر ابالفضل کنار سَرشِ، سر قاسم کنار سَرشِ، سر اصحابت سَر زیبای تو را  در بر گرفتن اما زینب یه حالِ دیگه داره .....*

سری به نیزه  بلند است در برابر زینب ....

 *زینب در لِسان امیر المؤمنین شروع کرد به خطبه خواندن یک وقت لحن زینب عوض شد..* 

《مبهوت می نمود به سر نیزه ای نگاه
که ای جان پناه زینب و اطفال بی پناه
راحت بخواب چون که پرستار زینب است》

رسیده سینه به سینه ربوده است از همه دل 
حکایتِ لبِ خونین و خوش صدایی ها

*هر وقت قرآن خوندی، تا شهر شامِ بلا این روند ادامه داشت اینقدر به لبت سنگ زدن ... 
اما حسینم! درد ناکتر از همه اونجایی بودکه سرت را در طشت طلایی  دیدم. یک وقت صدا زدم، مهلاً یا یزید! صبر کن این لبها رو پیغمبر بوسیده، چوب خیزران که بالا می رفت جان زینب از قالب تن برون میشد..حسیـــــن ...

حسینم !وقتی دیدم به لب و دندانت چوب خیزران میزنن دلم پاره پاره شد، صحنه های دیگه اي هم بود، اتفاقات دیگه اي هم بود، ولی یه جا خیلی احساس تنهایی کردم... اون موقعه ای که اون نامرد یک نگاهی به دخترت انداخت.خیره خیره نگاه کرد...
صدا زد یا یزید!"هَب لِی هَذِهِ اَلْجَارِيَةَ"
این کنیزک رو به من ببخش..

آقا دلا برات بسوزه حـــســیـــــن...
به نشانه لبیک دستها رو بلند کن
یا حسین  یا حسین ..