نمایش جزئیات

مناجات امام زمان روحی له الفدا و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌ عباس حیدر زاده

مناجات امام زمان روحی له الفدا و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌ عباس حیدر زاده

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً..

ای داغدار اصلی این روضه ها بیا بیا
صاحب عزای ماتمِ کرب و بلا بیا بیا

تنها امیدِ خلق جهان یابن فاطمه 
ای منتهای آروزی اولیاء بیا بیا 

بالا گرفته ایم برایت دو دست را 
ای مرز استجابت قنوت و دعا بیا بیا

هفته به هفته میگذرد با خیال تو
پس لااقل به حُرمتِ خونِ خدا بیا بیا

بیش از هزار سال تو هم گریه کردی
ای خون جگرِ قامتِ زینب بیا بیا بیا

*عرضه داشت یا جدّاه صبح و شام برات گریه میکنم اونقدر گریه میکنم تا اشک چشمم مُبدّل به خون شود.سؤال کردن آقا جان!برای کدام مصیبت گریه میکنید؟ فرمودن:همۀ مصیبت های کربلاسخته.کدام مصیبت بیشتر جگر شما را آتش میزد؟مصیبت قمر بنی هاشم است؟فرمودن: اگر قمر بنی هاشم هم بود برای این روضه گریه میکرد. مصیبت آقا علی اکبر است؟ فرمودن آقا علی اکبر هم اگر بود برای این روضه گریه میکرد، مصیبت قتلگاه است؟ فرمودن: خود سید الشهدا هم برای این روضه گریه میکند. کدام روضه است آقاجان؟ فرمودند: مصیبت اسارت عمه ام زینب..*

بیش از هزار سال تو هم گریه کردی
ای خون جگرِ زِ قامتِ زینب بیا بیا بیا

*معلومه مصیبت اسارت بی بی خیلی سخته، اون لحظه ای که میخواد از بدن برادرش جدا بشه مگر به این راحتی ها از بدن بی سر برادر  جدا میشد ...*

حسین جان!
مگر تو همسفر با ما نبودی 
در اين صحرا كردي تو منزل

زِ جا بر خیز و لیلا را جدا کن
زِ نعش اکبرِ شیرین شمایل 

به مُردن راضیم شاید که دیگر 
نبینم قاتلت را در مقابل

*نگاه به بالا سرش کرد، دید همونکه روی سینۀ حسینش نشسته بود بالا سرش ایستاده... تازیانه دستش داره، بچه ها رو با تازیانه میزنه. برای خواهر داغدیده خیلی سخته قاتلِ برادر رو ببینه مگر طاقت داره؟
آی زینب! بی بی جان!*

خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
من که از راهی بازار ‌شدن بیزارم ببزارم

حسین جان!
تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم
آخه فکر همراهی با شمر دهد آزارم

*وحشی ابن‌حرب بعد کشتن حمزه سیدالشهدا، اسلام آورد و توبه کرد. اومد خدمت پیغمبرِ خدا، پیغمبر خدا بهش فرمود: وحشی بگو بدونم عموی من حضرت حمزه رو چه جوری به شهادت رسوندی؟ گفت: آقا کمین کردم از پشت سر نیزه ای زدم حمزه روی زمین افتاد، روی سینه اش نشستم و سینه اش رو دریدم، تا به اینجا رسید صدای گریه پیغمبر بلند شد. فرمود: وحشی! بلند شو از جلو چشم من کنار برو، جایی برو که تا آخر عمر تو رو نبینم. من طاقت ندارم قاتل عمو جانم رو ببینم...
یا رسول الله شما طاقت نداشتی قاتل عمو جانت رو ببینی
اما دخترت زینب! یه نگاه میکرد میدید شمر بالا سرش ایستاده.یه طرف حرمله رو میدید، یه طرف خولی...* 

حالا وقتی آدم تاریخ رو بررسی میکنه 
وقتی مقاتل رو میبینه، میبینه چه بر سر زینب آمده...اسوهٔ صبره این بی بی. 
یک طرف سر بریده بالای نیزه میبینه، یک طرف قاسمِ برادر رو میبینه،یک طرف  میبینه بچه ها رو تازیانه میزنن،یک طرف نگاه میکنه میبینه زین العابدین در غُل و زنجیره..اما یک صحنه ای پیش آمدکه دیگه زینب سلام الله علیها نتونست خودش رو کنترل کنه کجا؟دم دروازه ي کوفه...
وقتی دید مردم کوفه دارن به آسمان اشاره میکنن سرش رو از محمل بیرون آورد یه نگاه کرد دید سر بریده ی برادر رو‌ نشون‌میدن..حســـــین ...

حسین جانم! همۀ مصیبتها را برام گفته بودن.حتی اسارتم را بابام علی بهم خبر داده بود، یه روز تو کوفه من رو به عنوان اسیر میارن، اما دیگه کسی نگفته بود سر بریدۀ تو بالای نیزه رو مي بينم...*

بیا زِ بالای نی  به دامن جای گیر 
تا که بشُویم به اشک زِ چهره خاکسترت

حسین جان!
 نمیزد اینقدر کف، نقاره و چنگ و دف 
دشمن اگر میشنید زمزمهٔ مادرت
 
*یه ناز دانه ای داره ابی عبدالله دختر سه چهار ساله،این روی زانوی عمه نشسته  میدونی که دختری که بترسه دیگه ازبغل بزرگترش جدا نمیشه. از موقعه ای که خیمه ها رو غارت کردن بدن این دختر میلرزید.خودش رو از عمه جدا نمیکرد، یک مرتبه دید عمه داره با کسی حرف میزنه هی میگه "یا أخاه.." این دختر حساس شد از تو بغل عمه بلند شد سرش رو از محمل بیرون آورد سر بریده ی بابا رو دید.یه نگاه به عمه کرد یه نگاه به سر بریده کرد، یک مرتبه بی بی زینب متوجه این دخترشد.دید الانِ که جان از بدن این دختر بیرون بیاد، رنگش پریده... رو کرد جانب سر بریده ی برادر.. داداش حسین! اگر با من حرف نمیزنی نزن، یه کلام با این دخترت حرف بزن...میترسم الان دخترت دق کنه.... 

هر کجا نشستی به قصد فرج  صدا بزنیا: حـــــسین...