نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفس حاج‌ عباس حیدر زاده

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفس حاج‌ عباس حیدر زاده

امشب دلت رو بفرست کربلا، برو تو حرم ابی عبدالله، برو کنار ضریح شش گوشه، به یاد اون مادری ناله بزن، که طفل شیرخوار ه اش رو روی دست گرفته بود، هی از این خیمه به اون خیمه میره، آبی برا علی اصغرش پیدا کنه، علی اصغر گریه میکرد، لب های کوچکش رو باز میکرد و می بست...*

گریه نکن علی جون صدات داره میگیره
یه قطره آب بیارید بچه ام داره می میره

*مضطرب بود، گاهی زینب میگرفتش، گاهی ام کلثوم بغلش میکرد، گاهی سکینه بغلش میگرفت اما آرام نمیشد ... منظوری داشت، مظورش این بود : بابا بابا ، بابا هنوز یک سرباز دیگه داری بابا،  بابا بیا منم ببر میدان، بابا بابا ... بابا منم یک گلوی نازک دارم بابا، ... ای حسین ...  تا دست بابا دادنش، تا به آغوش بابا رفت، آرام شد، آرام شد، آرام شد ... این سرکوچولوش رو روی شانه بابا گذاشت، حسین ، حسین ... همین که رو دست بلندش کرد : « أمَا تَرَوْنَهُ کَیْفَ یَتَلَظَّی عَطَشاً » ، ای کاش میگفتند: حسین! آبش نمیدیم .. برش گردون خیمه هت ... اما یه مرتبه دید علی یه تکانی خورد، یه نگاه کرد: « فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ » حسین...
 دستش رو زیر خونها گرفت، خونها را به آسمان پاشید، امام باقر علیه السلام میفرماید: یه قطره از این خون برنگشت، کسی که تیر میخوره، معمولاً  یه آخ میگه، یه ناله میزنه... اما علیِ اصغر، یه ناله هم نزد ...*

یه ناله کن که نالَتم بابا رو زنده می کنه
چشماتو  وا کن و ببین حرمله خنده می کنه