نمایش جزئیات

روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۱ به نفس کربلایی حسین سیب سرخی

روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۱ به نفس کربلایی حسین سیب سرخی

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
 
*اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى صِدِّیقَةُ شَهِیدَة، ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ، الْمَجْهُولَةِ قَدْرُها وَ الْمَخْفِيَّةِ قَبْرُها، الْمَدْفُونَةِ سِرُّها وَ ‏ الْمَمْنُوعَةِ اِرثُهِا، وَ الْمَکْسُورَةِ ضِلْعُهَا، المَقتُولَةِ وَلَدُهَا...*
 
 
ای شفاعت کننده فردا
السلَّام علیکِ یا زهرا
 
فاطمه ای حبیبه ي داور
فاطمه ای بهشت پیغمبر
 
بانوی بانوان هر دو جهان
مفتخر از کنیزی‌ات هاجر
 
ای که معنای لیلةالقدری
درک کرده فقط تو را حیدر
 
به حسین و به زینبین و حسن
بهترین، مهربان ترین مادر
 
ای به وصف تو سوره ي انسان
ای به مدح تو سوره ي کوثر
 
من گناهکارم و پشیمانم
ای که هستی شفیعه محشر
 
نَفَسِ پاک توست انسان‌ساز
چادرت می‌شود مسلمان‌ساز
 
ای کرامت همیشه عادتِ تو
ای به کون و مکان سیادتِ تو
 
به نمازت خدای فخر کند
عرشیان عاشقِ عبادت تو
 
ای تو تنها مدافع مولا
جان فدای تو و رشادت تو
 
بدست تو بوسه زد نبی و
زنی کور شد چشمش از حسادت تو
 
من سیه‌پوش ماتمت هستم
آمدم تا که در شهادت تو
 
بر غروب مدینه گریه کنم
بر جراحات سینه گریه کنم
 
یاس بودی و ارغوان گشتی
ای بهار علی خزان گشتی
 
ای رخت ماهِ آسمان علی
پشت ابر سیه نهان گشتی
 
از اثرِ ضربه های قنفذ بود
که تو در کوچه نیمه جان گشتی
 
قدر تو خاکیان ندانستند
عازم روضه ي جنان گشتی
 
صبر مبهوت مانده از صبرت
سینه ي عاشقان بود قبرت
 
*مي خوام برات روضه بخونم بدوني اين مادرِ جَوُون رو چه جوري زدن، سادات منو ببخشن...*
 
 گیر کرد و به خانه راه نداشت
وسط کوچه‌ها پناه نداشت
 
او سَرِ جنگ با مدینه نداشت
بین نامحرمان پناه نداشت
 
بر روی خاک بی‌صدا افتاد
مادر ما مجالِ آه نداشت
 
غیر دیوار کوچه‌ها آن روز
فاطمه هیچ تکیه‌گاه نداشت
 
به چه جرمی چرا کتک خورده
به خدا مادرم گناه نداشت
 
کاشکی به مغیره می‌گفتیم
که زمین خوردنش نگاه نداشت
 
کاش می‌شد غلاف کاری با
زن تنهای پا به ماه نداشت
 
در خانه مانده عطر خوشِ ربنای تو
امروز زنده‌ام به هوای دعای تو
 
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همين دو سه تا بچه هاي تو
 
خيلي به مجتباي تو بر خورد فاطمه
فامیل کم گذاشت برای عزای تو
 
جاي تمام شهر خودم گريه مي كنم
از بس که خالی است در این خانه جای تو
 
مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختمِ با شکوه بگیرم براي تو
 
 از دست گریه های تو راحت شدند این محل
شکوه نمی‌کنند به من از صدای تو
 
دیگر به تیغ فتنه کوفه نیاز نیست
خون مرا نوشته مدینه به پای تو
 
اگر می‌توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
 
*امام حسن ميگه: دستم تو دستِ مادرم بود، خوشحال مي اومديم، يه وقت يه نانجيبي جلوي مادرم ايستاد، كجا داري ميري؟ امام حسن ميگه: تا چشمام رو بستم و باز كردم ديدم مادرم رويِ زمين افتاده... عجب دست سنگيني داشت نامرد، ديدم  مادرم هي به خودش ميپيچه، اينقدر نامرد دستش سنگين بود ديدم گوشواره هاي مادرم شكست روي زمين افتاد...