نمایش جزئیات

روضه وتوسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده به نفس کربلایی زهیر سازگار

روضه وتوسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده به نفس کربلایی زهیر سازگار

سلام ما به تو ای هاجرِ چهار ذبیح
درود ما به تو ای مریمِ چهار مسیح

سپهرِ  نورفروزِ سه اختر و یک ماه
عجب نه خوانم اگرمادرت به ثارُ الله

سلام بر تو و ابناء و شوهرت، مادر
بـه عطرِ دامنِ عباس پرورت ، مادر

ادب به قامت زهرایی ات قیام کند
وفا به غیرت عباس تو سلام کند

اگر چه با همه گفتی کنیزِ زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی

فرمود بچه ها ، آقازاده ها ، من نیومدم براتون مادری کنم ، من کجا و مادر شما فاطمه ی زهرا کجا ؟ من اومدم کنیزِ درِ خونه ی مادرتون زهرا باشم ...*

تو بعد فاطمه در بیت وحی، فاطمه ای
تو آسمان ادب را همیشه قائمه ای

به نفس پاکِ محمّدتو همدمی مادر
مسیحِ عشق و ادب را تو مریمی مادر

بهشت، شیفته چار لاله یاست
کلید بابِ حوائج به دست عبّاست

هـزار قافله دل پای بست فرزندت
نشان بوسه مولا به دست فرزندت

*یه روز دید مولا، قنداقه عباسشو بغل گرفته، هی دستاشو می بوسه ، ... آقاجانم، آیا دستای بچم، عیب و نقصی داره ؟ ... نه اُمُّ البنین، دارم این دستهارو  می بوسم، آخه یه روزی قراره برای حسینم ازبدن جدا بشه ...*

حسین را که بسی داشت در کنار، شهید 
به جز تو نیست کسی مادرِ چهار شهید

به چار ماهِ خود اشکی نریختی ز دو عین
گریستی به حسین و گریستی به حسین

*گفتند اُمُّ البنین عباست رو کُشتند، گفت از حسین چه خبر ؟ اُمُّ البنین، یکی یکی پسرایت را کشتند، گفت بگید از حسین چه خبر؟ ... انگار نه انگار ... فقط اول براش مهم این بود، ببینه چه بلایی بر سرِ حسین اومده ...*

اگر تو نام نبردی ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا برای عبّاست

* یه مادر از یک پسر احترام گرفت، یه مادر هم از یک پسرِ دیگه احترام گرفت، دو تا مادر تلافی کردند..*

اگر تو نام نبردی ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا برای عبّاست

*تو اینجا گفتی حسین، فاطمه هم کنار علقمه، هی صدا میزد : آی پسرم، عباسم ...*

الا تمام وجودت پُر از نوایِ حسین
به گریه نائبةُ الزینبی برای حسین

روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گریه کنان حسین، بر اشکت

سرود زخم گلوی حسین وِردِ لبت
خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت

تو مادر شهدا، همسرِ علی هستی
هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی

*چرا میگه غریبونه، مگه شب برداشتند، نه والله، روز برداشتند ، اما : ..*
 
خزان رسید چو بر برگِ لاله یاست
نبود ، جعفر و عثمان و عون و عبّاست

*مادرِ چهارتا پسره، اما وقتی از دنیا رفت، یه دونه پسراش نبودند زیرِتابوتش رو بگیرند؟ این مادر خیلی غریبانه تشییع شد ... *

سپهر و مِهر و مَه وکوکبت کجا بودند ؟
علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند ؟

هَماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت
اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت

دگر به پیکرت آثارِ تازیانه نبود
دگر مراسم تشییعِ تو شبانه نبود

تو داغدارِ شهید کنارِ علقمه ای
همیشه فاطمه بودی، همیشه فاطمه ای

نگه به خاطرِذریّه ی بتولم کن
مرا که «میثمِ» آلوده ام، قبولم کن ...

شاعر استاد سازگار

 

 *روزها می اومد، چهار صورت قبردرست میکرد، می نشست، انقده گریه میکرد خانم، حرف دلش این بود :*

دیگر مرا، اُمُّ البنین نخوانید
زیرا که من، دیگر پسر ندارم